شمارهٔ ۶۰۳
ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسد
فریاد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
من خود نخواهم برد جان از سختی هجران، ولی
ای عمر، چندان صبر کن کان سست پیمان در رسد
آمد خیالش نیم شب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را، یکدم چو مهمان در رسد
شب در میان کشتگان بشیند چون نالیدنم
گفتا که می کن، یک دو شب این هم به پایان در رسد
ای دل که بدخو می کنی از دیدنش چشم مرا
معلوم گردد، باش تا شبهای هجران در رسد
امروز میرم پیش تو شرمسار دل شوی
بر تو چه منت جان من، فردا که فرمان در رسد
آزرده تر زان است دل پیشت که بود اول بسی
ویرانه ویرانه تر شود جایی که سلطان در رسد
بر پنج روز نیکویی چندین مناز و بد مکن
تا چشم را بر هم زنی، بینی که پایان در رسد
گر خسروا، می سوزدت از خامیش رنجه مشو
بسیار باید تا هنوز آن شوخ نادان در رسد
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسد
فریاد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
هوش مصنوعی: هرجا که آن معشوق زیبا و رقصان وارد شود، ناله و شیون بلند میشود. فریاد بلبل نیز زمانی خوشایند و دلنشین میشود که گل به باغ برسد.
من خود نخواهم برد جان از سختی هجران، ولی
ای عمر، چندان صبر کن کان سست پیمان در رسد
هوش مصنوعی: من خودم نمیخواهم به خاطر درد جدایی جان بدهم، اما ای عمر، تا زمانی صبر کن که آن خدعهگر به من برگردد.
آمد خیالش نیم شب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را، یکدم چو مهمان در رسد
هوش مصنوعی: در نیمه شب خیالی از او به سراغم آمد و جانم را به لبم رساند. شرمنده شدم، زیرا درویش همواره به یاد اوست، همانطور که مهمانی ناگهان به خانه وارد میشود.
شب در میان کشتگان بشیند چون نالیدنم
گفتا که می کن، یک دو شب این هم به پایان در رسد
هوش مصنوعی: شبی که در میان کشتگان نشستهام، وقتی که ناله میکنم، به من میگوید که صبر کن، این حال و روز هم به زودی به پایان خواهد رسید.
ای دل که بدخو می کنی از دیدنش چشم مرا
معلوم گردد، باش تا شبهای هجران در رسد
هوش مصنوعی: ای دل، چرا با بدیهات من را آزار میزنی؟ وقتی او را میبینم، چشمانم پرده از دل میزنند. صبر کن تا شبهای جدایی بیایند.
امروز میرم پیش تو شرمسار دل شوی
بر تو چه منت جان من، فردا که فرمان در رسد
هوش مصنوعی: امروز به دیدن تو میآیم، با دل شرمنده. اما تو بر من چه لااقل بزرگی داری. فردا که زمان مؤثر شود، اوضاع تغییر خواهد کرد.
آزرده تر زان است دل پیشت که بود اول بسی
ویرانه ویرانه تر شود جایی که سلطان در رسد
هوش مصنوعی: دل من از قبل هم افسردهتر شده است، زیرا وقتی که سلطانی به جایی وارد میشود، آن مکان که قبلاً هم ویران بود، حالا ویرانهتر خواهد شد.
بر پنج روز نیکویی چندین مناز و بد مکن
تا چشم را بر هم زنی، بینی که پایان در رسد
هوش مصنوعی: به مدت پنج روز برای کارهای خوب دلخوری و بدی نکن، زیرا وقتی که چشمت را ببندی، میبینی که زمان به پایان میرسد.
گر خسروا، می سوزدت از خامیش رنجه مشو
بسیار باید تا هنوز آن شوخ نادان در رسد
هوش مصنوعی: اگر خسروا (پادشاه) دچار اشتباه شود، از ناآگاهیاش دلت به حالش نسوزد؛ زیرا برای رسیدن به آگاهی و درک درست، نیاز به تجربه و زمان زیادی دارد تا بتواند به فهم درستی برسد.

امیرخسرو دهلوی