گنجور

شمارهٔ ۵۸

ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را
بین زیر پای دیده این مستمند را
تا مردمان ترنج نبرند و دست هم
یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
سرو بلند را نرسد دست بر سرت
این دست کی رسد به تو سرو بلند را
پای گریزم از شکن گیسوی تو نیست
می کش چنانکه خواهی اسیر کمند را
چشم از تو دور، دانه دل گر ز تو بسوخت
از سوختن گریز نباشد سپند را
ز آمد شد خیال تو ترسم که بی غرض
قصاب پرورش نکند گوسفند را
پند کسم به دل ننشیند که دل ز شوق
پر شد چنانکه جای نماندست پند را
در عاشقی ملامت خسرو بود چنانک
بر ریش تازه داغ نهی دردمند را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را
بین زیر پای دیده این مستمند را
هوش مصنوعی: ای قهرمان، به آرامی به پای اسب نگاه کن و ببین که این بیچاره چه وضعیتی دارد.
تا مردمان ترنج نبرند و دست هم
یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم از نیکی و خوبی دور شوند و دست دیگران را به خاطر زیبایی‌اش از دست ندهند، باید بدانیم که در دنیای ما همچنان ناپسندها و آزردگی‌ها وجود دارد.
سرو بلند را نرسد دست بر سرت
این دست کی رسد به تو سرو بلند را
هوش مصنوعی: به قدری تو بلند و عالی هستی که هیچ‌کس نمی‌تواند به تو برسد. حتی اگر کسی بخواهد به تو دست بزند، دستش به تو نمی‌رسد.
پای گریزم از شکن گیسوی تو نیست
می کش چنانکه خواهی اسیر کمند را
هوش مصنوعی: من از دست زیورهای گیسوی تو فرار نمی‌کنم، چرا که تو مرا به شیوه‌ای که می‌خواهی، به چنگ می‌آوری.
چشم از تو دور، دانه دل گر ز تو بسوخت
از سوختن گریز نباشد سپند را
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم از تو دور می‌شود و دل غمگین من به عشق تو می‌سوزد، دیگر نمی‌توانم از این سوختن و درد فاصله بگیرم، مانند آتشی که نمی‌تواند از سوختن خودداری کند.
ز آمد شد خیال تو ترسم که بی غرض
قصاب پرورش نکند گوسفند را
هوش مصنوعی: ترسم که بی‌دلیل به خاطر آرزوی تو، کسی که به کار قصابی مشغول است نتواند به خوبی از گوسفند نگهداری کند.
پند کسم به دل ننشیند که دل ز شوق
پر شد چنانکه جای نماندست پند را
هوش مصنوعی: نصیحت کسی در دل من جا نمی‌گیرد، زیرا دل من از شوق پر شده و دیگر جایی برای نصیحت باقی نمانده است.
در عاشقی ملامت خسرو بود چنانک
بر ریش تازه داغ نهی دردمند را
هوش مصنوعی: در عشق، ملامت و سرزنش مانند آن است که زخم تازه‌ای بر صورت کسی بگذاری که در حال درد کشیدن است.