شمارهٔ ۵۷
ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک را
وی دیده گر صفرا کنم آبی بزن این خاک را
ای دیده کز تیغ ستم ریزی همی خون دمبدم
یا جان من بستان ز غم، یا جان ده این غمناک را
ریزی تو خون برآستان، شویم من از اشک روان
کآلوده دیده چون توان آن آستان پاک را
زان غمزه عزم کین مکن، تاراج عقل و دین مکن
تاراج دین تلقین مکن، آن هندوی بی باک را
آن دم که می پوشی قبا، مخرام از بهر خدا
پوشیده دار از چشم ما، آن قامت چالاک را
سرهای سرداران دین بستی چو بر فتراک زین
زینسان میفگن بر زمین دنباله فتراک را
تا شمع حسن افروختی، پروانه وارم سوختی
پرده دری آموختی آن غمزه بی باک را
هرگز لبی ندهی به من ور بوسه ای گویی بزن
آیم چو نزدیک دهن، ره گم شود ادراک را
جانم چو رفت از تن برون وصلم چه کار آید کنون
این زهر بگذشت از فسون ضایع مکن تریاک را
گویی برآمد گاه خواب، اندر دل شب آفتاب
آن دم کز آه صبح تاب آتش زنم افلاک را
خسرو کدامین خس بود گر سوز عشق از پس بود
یک ذره آتش بس بود صد خرمن خاشاک را
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک را
وی دیده گر صفرا کنم آبی بزن این خاک را
هوش مصنوعی: ای باد، پرده از چهرهی آن معشوقهی آتشین بردار و اگر میتوانی، به این زمین رنگ آبی بزن تا زردی و غم را از بین ببرد.
ای دیده کز تیغ ستم ریزی همی خون دمبدم
یا جان من بستان ز غم، یا جان ده این غمناک را
هوش مصنوعی: ای چشم، تو که به خاطر ظلم و ستم دایماً در حال اشک ریختن هستی، یا جان من را از غم بگیر، یا این غمگین را جان بده.
ریزی تو خون برآستان، شویم من از اشک روان
کآلوده دیده چون توان آن آستان پاک را
هوش مصنوعی: به خاطر ریزش خون تو بر درگاه، من با اشکهای روانم خواهیم شست که چگونه ممکن است دیدگان آلودهام را به آن درگاه پاک برسانم.
زان غمزه عزم کین مکن، تاراج عقل و دین مکن
تاراج دین تلقین مکن، آن هندوی بی باک را
هوش مصنوعی: از آن نگاه کردن بیرحمانه، قصد گرفتن انتقام نکن، عقل و دینت را به یغما نبر. دین را به تمسخر نگیر و به آن بیپروا، آن دختر هندی که بیرحم است.
آن دم که می پوشی قبا، مخرام از بهر خدا
پوشیده دار از چشم ما، آن قامت چالاک را
هوش مصنوعی: زمانی که جلب توجه میکنی و لباسی زیبا بر تن میکنی، خواهش میکنم به خاطر خدا زینتهایت را از نگاه ما پنهان نگهدار؛ چرا که قامت زیبا و چالاک تو بسیار دلربا است.
سرهای سرداران دین بستی چو بر فتراک زین
زینسان میفگن بر زمین دنباله فتراک را
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که در جنگ و نبرد، سرداران و فرماندهان دین به مانند سرهایی هستند که بر روی زین اسب قرار دارند. وقتی که جنگ به پایان میرسد، آنها بر زمین میافتند و به این صورت به پیروزی یا شکست در نبرد اشاره میشود. به طور کلی، این تصویرسازی نشاندهندهی عواقب و نتایج جنگ و سرنوشت فرماندهان است.
تا شمع حسن افروختی، پروانه وارم سوختی
پرده دری آموختی آن غمزه بی باک را
هوش مصنوعی: زمانی که تو با زیباییات مثل شمع روشنی بخشیدی، من مانند پروانهای که به شمع نزدیک میشود، به سوی تو کشیده شدم. تو با آن نگاه بیپروا و دلربای خود، هنر عبور از پرده را به من آموختی.
هرگز لبی ندهی به من ور بوسه ای گویی بزن
آیم چو نزدیک دهن، ره گم شود ادراک را
هوش مصنوعی: اگر هرگز لب به من ندهی و حتی اگر بگویی که بوسهای بر لبانم بزن، وقتی که نزدیک دهنم میشوم، درک و فهم من گم میشود.
جانم چو رفت از تن برون وصلم چه کار آید کنون
این زهر بگذشت از فسون ضایع مکن تریاک را
هوش مصنوعی: وقتی جان من از بدن جدا شود، دیگر وصالی برایم سودی نخواهد داشت. این درد و زهر به راحتی از زندگی من گذشت، پس لطفاً تریاک را هدر نده.
گویی برآمد گاه خواب، اندر دل شب آفتاب
آن دم کز آه صبح تاب آتش زنم افلاک را
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در دل شب، منظرهای روشن و درخشان همچون آفتاب ظاهر شده است. این نور چنان تأثیری دارد که میخواهد آسمان را به آتش بکشد و دگرگونی بزرگی ایجاد کند. به عبارتی، صبح نزدیک است و با خود امید و روشنی میآورد.
خسرو کدامین خس بود گر سوز عشق از پس بود
یک ذره آتش بس بود صد خرمن خاشاک را
هوش مصنوعی: خسرو کیست که اگر عشق او را بسوزاند، دیگر نمیتواند خس باشد؟ حتی یک ذره آتش برای سوزاندن هزاران خرمن کاه کافی است.
حاشیه ها
1398/04/21 21:07
حیان
سلام...
مصراع دوم بیت دوم باید به این صورت باشه: "کآلوده دیده چون توان..."
و مصراع دوم بیت سوم نیز واژهی اولش باید"تاراج" باشه.