گنجور

شمارهٔ ۵۷۹

وقتی دل ما ازان ما بود
واندر دل یار ما وفا بود
بیگانه چنان شد آن دل از من
گویی تو که سالها جدا بود
صد شکر که هم به کوی او ماند
آن دل که ز من هزار جا بود
دید آنکه خمار چشم مستش
خمار شد، ار چه پارسا بود
دی دید مرا و زیستم، لیک
تا دید که گرد آن بلا بود
هر مور خطش مرا فرو برد
آن مورچه گویی اژدها بود
خسرو که درو گم است، گویی
افسانه اوست، بود و نابود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقتی دل ما ازان ما بود
واندر دل یار ما وفا بود
هوش مصنوعی: وقتی دل ما به خودمان تعلق داشت، در دل یارمان هم وفاداری و امانت‌داری وجود داشت.
بیگانه چنان شد آن دل از من
گویی تو که سالها جدا بود
هوش مصنوعی: دل من از تو چنان دور و بیگانه شده است که انگار سال‌هاست از هم جدا هستیم.
صد شکر که هم به کوی او ماند
آن دل که ز من هزار جا بود
هوش مصنوعی: خوشحالم که دل من که در هزار جا پرسه می‌زنید، در نهایت در کوی او باقی مانده است.
دید آنکه خمار چشم مستش
خمار شد، ار چه پارسا بود
هوش مصنوعی: فردی را می‌بیند که به خاطر زیبایی چشم‌های معشوقش، تحت تأثیر قرار گرفته و نمی‌تواند خود را کنترل کند. هرچند که او فردی پارسا و موجهی به نظر می‌رسد، اما از جلوه‌های عشق و جذابیت معشوقش غافلگیر شده است.
دی دید مرا و زیستم، لیک
تا دید که گرد آن بلا بود
هوش مصنوعی: دی مرا دید و از حال من خبردار شد، اما وقتی متوجه شد که در چه مصیبتی قرار دارم، از من دور شد.
هر مور خطش مرا فرو برد
آن مورچه گویی اژدها بود
هوش مصنوعی: هر خطی که مورچه روی زمین می‌کشد، برای من اهمیت و جذابیتی دارد، انگار که آن مورچه به اندازه یک اژدها بزرگ و قدرتمند است.
خسرو که درو گم است، گویی
افسانه اوست، بود و نابود
هوش مصنوعی: خسرو که در آنجا گم شده، به نظر می‌رسد فقط داستانی از او باقی مانده است، نه وجود واقعی و ماندگاری.