شمارهٔ ۵۷۷
از یاد تو دل جدا نخواهد شد
وز بند تو جان رها نخواهد شد
دل را به تو دادم و نمی دانی
چون می دانم مرا نخواهد شد
پیوند تو از تو نگسلم هرگز
تا جامه جان قبا نخواهد شد
تیر مژه می زنی که کس پیشت
چون من هدف بلا نخواهد شد
در بوسه دمی شمار، گو می کن
من می شمرم، دغا نخواهد شد
یارب، به کجا گریزم از تیرت؟
هر جا که روم خطا نخواهد شد
می گو سخنی، مترس از غمزه
مست است و برین گوا نخواهد شد
دردی دارم به سینه از عشقت
کان درد کهن دوا نخواهد شد
گفتی که غلام من نشد خسرو
هم خواهد شد، چرا نخواهد شد؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از یاد تو دل جدا نخواهد شد
وز بند تو جان رها نخواهد شد
هوش مصنوعی: دل هیچوقت از یاد تو جدا نمیشود و جان هم هرگز نمیتواند از بند تو رهایی یابد.
دل را به تو دادم و نمی دانی
چون می دانم مرا نخواهد شد
هوش مصنوعی: دل را به تو سپردم، اما تو نمیدانی که من چقدر آگاه هستم و میدانم که تو هرگز نمیخواهی به من برگردی.
پیوند تو از تو نگسلم هرگز
تا جامه جان قبا نخواهد شد
هوش مصنوعی: هرگز از پیوند تو جدا نخواهم شد، زیرا تا این ارتباط برقرار است، زندگیام معنایی خواهد داشت.
تیر مژه می زنی که کس پیشت
چون من هدف بلا نخواهد شد
هوش مصنوعی: چشمانت مانند تیرهایی هستند که به سوی من میآیند، اما هیچکس دیگری به اندازه من در معرض آسیب و خطر قرار نخواهد گرفت.
در بوسه دمی شمار، گو می کن
من می شمرم، دغا نخواهد شد
هوش مصنوعی: در بوسهای که با هم رد و بدل میکنیم، لحظهای را شمارش کن. من هم از آن لحظهها میشمارم و نگران هیچ خیانتی نیستم.
یارب، به کجا گریزم از تیرت؟
هر جا که روم خطا نخواهد شد
هوش مصنوعی: ای خدا، به کجا فرار کنم از تیرهای محبتت؟ هر کجا که بروم، نمیتوانم از اثر آن بگریزم.
می گو سخنی، مترس از غمزه
مست است و برین گوا نخواهد شد
هوش مصنوعی: سخنی بگو، نگران نباش، زیبایی که در نگاهش مستی دارد، بر این موضوع گواهی نخواهد داد.
دردی دارم به سینه از عشقت
کان درد کهن دوا نخواهد شد
هوش مصنوعی: من از عشق تو دردی در سینم دارم که این درد قدیمی دیگر درمان نخواهد شد.
گفتی که غلام من نشد خسرو
هم خواهد شد، چرا نخواهد شد؟
هوش مصنوعی: تو گفتی که اگر غلام من نشود، خسرو هم به همین سرنوشت دچار خواهد شد. حالا چرا فکر میکنی که او چنین نخواهد شد؟

امیرخسرو دهلوی