گنجور

شمارهٔ ۵۷۱

سر زلف تو یاری را نشاید
که دشمن دوست داری را نشاید
اگر چه زلفت آرد تاب بازی
ولی باد بهاری را نشاید
دلا، خود را به چشم او مده، زانک
مقام استواری را نشاید
حریفش بوده ام شب مگری، ای چشم
که این شربت خماری را نشاید
به جان کندن رها کن نیم کشته
که این تن زخم کاری را نشاید
خرابم کرد چشمت، راست گفتند
که ترک مست یاری را نشاید
مران از در که خسرو بنده تست
عزیزش کن که خواری را نشاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر زلف تو یاری را نشاید
که دشمن دوست داری را نشاید
هوش مصنوعی: موهای زلف تو باعث نمی‌شود که فردی که برای تو ارزش قائل است، همه چیز را ببیند و نسبت به تو بی‌احساس باشد. همچنین، کسی که با تو دشمنی می‌کند، نمی‌تواند به دوست‌داشتن واقعی بپردازد.
اگر چه زلفت آرد تاب بازی
ولی باد بهاری را نشاید
هوش مصنوعی: اگرچه موهایت زیبایی و جذابیت خاصی دارند، اما به هیچ وجه نمی‌توانند با نسیم لطیف بهاری رقابت کنند.
دلا، خود را به چشم او مده، زانک
مقام استواری را نشاید
هوش مصنوعی: ای دل، خودت را در نظر او قرار نده، چون چنین جایگاهی شایسته نیست.
حریفش بوده ام شب مگری، ای چشم
که این شربت خماری را نشاید
هوش مصنوعی: من در شب‌های خیال با تو رقیب بوده‌ام، ای چشمی که این نوشیدنیِ مستی برایت مناسب نیست.
به جان کندن رها کن نیم کشته
که این تن زخم کاری را نشاید
هوش مصنوعی: به خاطر جان خودت، از نگران کردن آن نیمه‌جان رها شو، چرا که این بدن زخم‌های سختی دارد که تحملشان دشوار است.
خرابم کرد چشمت، راست گفتند
که ترک مست یاری را نشاید
هوش مصنوعی: چشمت مرا ویران کرد و درست گفتند که برای دوستی با کسی که از مستی ترک کرده، نباید دلبسته شد.
مران از در که خسرو بنده تست
عزیزش کن که خواری را نشاید
هوش مصنوعی: از در نرو که خسرو (پادشاه) بنده‌ای از تو را می‌خواست و ارزشش را داشته باشد، زیرا تو را حقیر نخواهد کرد.