گنجور

شمارهٔ ۵۶۱

زمانه چون تو دلجویی ندارد
فلک مثل تو مهرویی ندارد
بنامیزد نسیمی کان تو داری
گل سوری ازان بویی ندارد
چو بدخویی کند چشم تو با من
دلم گوید که بدخویی ندارد
تن من موی شد بهر میانت
چو بهره از میان مویی ندارد
سر من بر سر زانوست از تو
سر من هیچ زانویی ندارد
سخن بشنو مگر از بنده خسرو
جهان چون او سخنگویی ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زمانه چون تو دلجویی ندارد
فلک مثل تو مهرویی ندارد
هوش مصنوعی: دنیا به مانند تو دلسوزی ندارد و آسمان نیز مانند تو زیبایی ندارد.
بنامیزد نسیمی کان تو داری
گل سوری ازان بویی ندارد
هوش مصنوعی: نسیمی می‌وزد که بوی گل سوری را می‌گیرد، اما خود گل بویی از آن ندارد.
چو بدخویی کند چشم تو با من
دلم گوید که بدخویی ندارد
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه تو با من بدجنس و خشن است، دلم به من می‌گوید که تو واقعاً بدخوی نیستی.
تن من موی شد بهر میانت
چو بهره از میان مویی ندارد
هوش مصنوعی: بدن من مانند مویی شده است که برای میانه توست، در حالی که از میانه خود مویی بهره‌مند نیست.
سر من بر سر زانوست از تو
سر من هیچ زانویی ندارد
هوش مصنوعی: سر من بر روی زانویم است، اما تو هیچ توجهی به حال و روز من نداری.
سخن بشنو مگر از بنده خسرو
جهان چون او سخنگویی ندارد
هوش مصنوعی: بهتر است به سخن کسی گوش بدهی که مانند او در جهان وجود ندارد، زیرا او ارزش و اهمیت ویژه‌ای دارد.