گنجور

شمارهٔ ۵۵۳

دلی دارم که جز جانان نخواهد
همین معشوقه خواهد، جان نخواهد
گر جان خواهد از وی خوبرویی
روان بدهد، ز من فرمان نخواهد
مرا گویند، سامانی نداری؟
کسی از عاشقان سامان نخواهد
گذر در کوی ما آن دوزخی راست
که جا در روضه رضوان نخواهد
سر من زین پس و شمشیر خوبان
کسی تا خون من زایشان نخواهد
مفرما صبر کان را هر که دیده ست
صبوری از من حیران نخواهد
غم آمد در دل تنگم، ندانست
که در تنگی کسی مهمان نخواهد
برنجم، گر تو خسرو را نخواهی
تو خواهی، لیک این حرمان نخواهد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی دارم که جز جانان نخواهد
همین معشوقه خواهد، جان نخواهد
هوش مصنوعی: دل من فقط به عشق معشوقه‌ام تعلق دارد و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد، حتی جانم. من فقط او را می‌خواهم.
گر جان خواهد از وی خوبرویی
روان بدهد، ز من فرمان نخواهد
هوش مصنوعی: اگر زیبای دلخواه جان بخواهد، جان خود را به او تقدیم می‌کنم، اما از من هیچ دستوری نخواهد بود.
مرا گویند، سامانی نداری؟
کسی از عاشقان سامان نخواهد
هوش مصنوعی: می‌گویند تو وضع و سامان خوبی نداری، اما بدان که هیچ‌کسی از عاشقان، به سامان و حال مادی اهمیت نمی‌دهد.
گذر در کوی ما آن دوزخی راست
که جا در روضه رضوان نخواهد
هوش مصنوعی: کسی که در کوچه و خیابان ما عبور کند، به حقیقت دیوانه یا گناهکار است، زیرا او هیچگاه نمی‌تواند در بهشت آرامش و خوشی بیابد.
سر من زین پس و شمشیر خوبان
کسی تا خون من زایشان نخواهد
هوش مصنوعی: از این پس هیچ کس نمی‌تواند سر من را از بدنم جدا کند، مگر اینکه برای این کار از شمشیر نیکان و خوبان استفاده کند و خون من را بریزد.
مفرما صبر کان را هر که دیده ست
صبوری از من حیران نخواهد
هوش مصنوعی: هرکسی که صبر و بردباری را دیده باشد، از من چنان صبوری را نخواهد دید.
غم آمد در دل تنگم، ندانست
که در تنگی کسی مهمان نخواهد
هوش مصنوعی: غم به دل کوچکم آمده است، اما غم نمی‌داند که در دل تنگ کسی جایی برای مهمان نیست.
برنجم، گر تو خسرو را نخواهی
تو خواهی، لیک این حرمان نخواهد
هوش مصنوعی: اگر تو خواهان خسرو نباشی، ممکن است از تو جدا شوم و برنجی بخورم، اما این جدایی باعث نمی‌شود که غمی که تجربه می‌کنم از بین برود.