گنجور

شمارهٔ ۵۴۹

وفا در نیکوان چندان نباشد
ترا خود هیچ بویی زان نباشد
مرا گویید منگر در جوانان
که خوبی جز بلای جان نباشد
نظر در روی تو خود کرده ام من
بلی، خود کرده را درمان نباشد
دلم بر بت پرستی خو گرفته ست
مسلمان بودنم امکان نباشد
مرا بهر تو کافر می کند خلق
خود اهل عشق را ایمان نباشد
مرو از سینه بیرون، اگر چه دانم
که یوسف را سر زندان نباشد
ز هجران سوخت خسرو، وه که در عشق
چه نیکو باشد، ار هجران نباشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وفا در نیکوان چندان نباشد
ترا خود هیچ بویی زان نباشد
هوش مصنوعی: وفا و پایبندی در افراد نیکوکار آن‌قدر کم است که تو هیچ بویی از آن نمی‌بری.
مرا گویید منگر در جوانان
که خوبی جز بلای جان نباشد
هوش مصنوعی: می‌گویید به جوانان توجه نکنید، زیرا هیچ خوبی جز درد و رنج جان آنها وجود ندارد.
نظر در روی تو خود کرده ام من
بلی، خود کرده را درمان نباشد
هوش مصنوعی: من به چهره‌ی تو نگاه کرده‌ام و بله، برای چیزی که خودم انتخاب کرده‌ام، هیچ درمانی وجود ندارد.
دلم بر بت پرستی خو گرفته ست
مسلمان بودنم امکان نباشد
هوش مصنوعی: دل من عادت کرده به محبت و عشق و محبت بتی، و حالا زندگی به عنوان یک مسلمان برایم ممکن نیست.
مرا بهر تو کافر می کند خلق
خود اهل عشق را ایمان نباشد
هوش مصنوعی: خلق معمولی به خاطر عشق به تو مرا مانند یک کافر می‌کند، زیرا اهل عشق به هیچ ایمانی اعتقاد ندارند.
مرو از سینه بیرون، اگر چه دانم
که یوسف را سر زندان نباشد
هوش مصنوعی: از دل مرا نرو، هرچند می‌دانم که یوسف در زندان به سر نمی‌برد.
ز هجران سوخت خسرو، وه که در عشق
چه نیکو باشد، ار هجران نباشد
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر دوری معشوقش می‌سوزد و در عشق چیزهای زیبا وجود دارد، اگر دوری و فراق نباشد.