شمارهٔ ۴۶۲
هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خواهم زد
کلاه عافیت با سر بهم بر خاک خواهم زد
بر آن گلرخ چو راهم نیست، سوی باغ خواهم شد
به یادش پیش هر سروی گریبان چاک خواهم زد
مرا این بس که بر خاکم سواره بگذری روزی
گذشته ست آنکه من این زهر را فتراک خواهم زد
همی گفت از تو شویم دست ازین غم، گر رسم روزی
بسا گریه که پیشش زین دل غمناک خواهم زد
به جان تو که جان تاباک باشد در دم آخر
دم مهر و وفایت هم در آن تاباک خواهم زد
ز خونم، گر چه ناپاک است آن، در شوی هم کامشب
من آبی بر درش زین دیده نمناک خواهم زد
به شبهای غمم بی تو چه جای عقل و جان و دل
بیا، ای شمع جان، کاتش درین خاشاک خواهم زد
ازین پس، خسروا، دیوانگی، زیرا نماند آن دل
که لاف شیر پیش آن بت چالاک خواهم زد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خواهم زد
کلاه عافیت با سر بهم بر خاک خواهم زد
هوش مصنوعی: روزهای سختی در انتظارم است و احساس میکنم که باید از مشکلات پیش رو فرار کنم. در این شرایط، کلاه راحتیام را از سر میزنم و بر زمین میزنم تا به واقعیتهای زندگی مواجه شوم.
بر آن گلرخ چو راهم نیست، سوی باغ خواهم شد
به یادش پیش هر سروی گریبان چاک خواهم زد
هوش مصنوعی: وقتی به آن چهره زیبا دسترسی ندارم، به سمت باغ میروم و در یاد او، به هر درخت سربلند و زیبا، با شوق و حسرت، پیراهنم را پاره خواهم کرد.
مرا این بس که بر خاکم سواره بگذری روزی
گذشته ست آنکه من این زهر را فتراک خواهم زد
هوش مصنوعی: برای من همین کافی است که روزی با کمال اطمینان و افتخار بر زمین قدم بگذاری، چرا که قبلاً آن شخصی بودم که همین زهر را به زنجیر میکردم.
همی گفت از تو شویم دست ازین غم، گر رسم روزی
بسا گریه که پیشش زین دل غمناک خواهم زد
هوش مصنوعی: او میگفت اگر روزی از غمهای خود رها شوم، به خاطر این دل غمگینم، گریهای بسیار خواهم کرد.
به جان تو که جان تاباک باشد در دم آخر
دم مهر و وفایت هم در آن تاباک خواهم زد
هوش مصنوعی: جان تو برای من از ارزش بالایی برخوردار است و در آخرین لحظه، در حالی که به تو عشق و وفاداری میورزم، خواهم گفت که تو در قلب من جا داری.
ز خونم، گر چه ناپاک است آن، در شوی هم کامشب
من آبی بر درش زین دیده نمناک خواهم زد
هوش مصنوعی: هرچند خون من آلوده است، اما امشب در بزم تو، از دیدگان اشکبارم آبی بر در تو خواهم ریخت.
به شبهای غمم بی تو چه جای عقل و جان و دل
بیا، ای شمع جان، کاتش درین خاشاک خواهم زد
هوش مصنوعی: در شبهای غمانگیزم بدون تو، دیگر چه جای فکر و احساس و جان وجود دارد؟ ای شمع وجودم، میخواهم آتش عشق را در این چیزهای بیارزش بیفکنم.
ازین پس، خسروا، دیوانگی، زیرا نماند آن دل
که لاف شیر پیش آن بت چالاک خواهم زد
هوش مصنوعی: از این به بعد، ای پادشاه، دیوانه میشوم، چون دیگر دل و جراتی ندارم که در برابر آن معشوقه چابک و زیبا، خود را دلاور و شیر نشان دهم.

امیرخسرو دهلوی