گنجور

شمارهٔ ۴۵۸

چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خان سازد
جهانی پیش او خود را غلام رایگان سازد
خرامان می رود آن شوخ و در وی عالمی حیران
بزرگ آن صانعی کز آب آن سرو روان سازد
بر ابرو خال دارد آن بت و جانم فدای او
در آن دم کو بسی دل طعمه زاغ و کمان سازد
سر آن چشم گردم، چون به ناز و شیوه و شوخی
گهی مستی نماید، گاه خود را ناتوان سازد
هزاران را ببین چون خاک در کویش پراگنده
که آن بازنده شطرنج هوس زین استخوان سازد
بود معشوق چون شمعی، خوش آن پروانه عاشق
که مهمانش رسد وز شعله نقل میهمان سازد
امان هرگز نباشد عاشق بیچاره را از غم
مگر آنگه که کوی خویش را دارالامان سازد
به بیماری غم خسرو، برای زیستن هر دم
نوای خویش را از خون دل تعویذ جان سازد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خان سازد
جهانی پیش او خود را غلام رایگان سازد
هوش مصنوعی: وقتی که جان عاشقان به آن ماه تابان می‌رسد، او را مثل یک پادشاه و سرپرست می‌سازند و جهانیان خود را به رایگان در خدمت او قرار می‌دهند.
خرامان می رود آن شوخ و در وی عالمی حیران
بزرگ آن صانعی کز آب آن سرو روان سازد
هوش مصنوعی: آن جوان شوخ آرام و با وقار می‌رود و همه را در حیرت واداشته است. خالق بزرگ آن قدرتمند است که می‌تواند از آب، آن درخت زیبای سرو را بسازد.
بر ابرو خال دارد آن بت و جانم فدای او
در آن دم کو بسی دل طعمه زاغ و کمان سازد
هوش مصنوعی: آن معشوق بر ابرویش خالی دارد و جانم فدای اوست. در آن لحظه، خیلی از دل‌ها طعمه زاغ و کمان می‌شوند و آسیب می‌بینند.
سر آن چشم گردم، چون به ناز و شیوه و شوخی
گهی مستی نماید، گاه خود را ناتوان سازد
هوش مصنوعی: من در پی آن نگاه هستم، زیرا گاهی با ناز و لحن شوخ خود مستی می‌کند و گاهی خود را ناتوان و ضعیف نشان می‌دهد.
هزاران را ببین چون خاک در کویش پراگنده
که آن بازنده شطرنج هوس زین استخوان سازد
هوش مصنوعی: هزاران نفر را ببین که مانند خاک در کوی تو پخش شده‌اند، مانند بازنده‌ای در شطرنج که به دنبال بهانه‌ای برای ساختن و تغییر وضعیت خویش است.
بود معشوق چون شمعی، خوش آن پروانه عاشق
که مهمانش رسد وز شعله نقل میهمان سازد
هوش مصنوعی: عشق و شوق به محبوب مانند شعله‌ی شمعی است که پروانه‌ای عاشق در کنار آن احساس خوشبختی می‌کند. وقتی این پروانه مهمان محبوبش را می‌بیند، دلش شاد می‌شود و از گرمای عشقش بهره‌مند می‌گردد.
امان هرگز نباشد عاشق بیچاره را از غم
مگر آنگه که کوی خویش را دارالامان سازد
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان به عاشق بیچاره آرامش داد، مگر اینکه او مکان و منزلگاه دلخواه خود را به جای امنی تبدیل کند.
به بیماری غم خسرو، برای زیستن هر دم
نوای خویش را از خون دل تعویذ جان سازد
هوش مصنوعی: به خاطر درد و غم خسرو، هر لحظه برای زندگی دوباره باید صدای خود را از عمق دل به زندگی تبدیل کند.