شمارهٔ ۴۴۷
خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گیرد
مبادا گرد غیری دامن آن نازنین گیرد
ز تیر غمزه اش خود را نگه داری، چو آن کافر
کمان را زه کند، ز ابرو ره مردان دین گیرد
ازان افسانه های خوش که دل می گوید از عشقش
من بدبخت را ترسم که روز واپسین گیرد
چو بر مالی به خونم آستین، جانا، که من باری
ز خون خویش بیزارم، ترا گر آستین گیرد
نشاندی فتنه را در گوشه چشم، آنگهت گفتم
که عالم کفر و گمراهی ازان گوشه نشین گیرد
چو نیکو نیست چشم مست را اغرا به خون من
مرا خود کشته گیر، اما نباید کو یمین گیرد
چه باشد حال من جایی که همسایه شود بیهش
چو آیی مست و خانه بوی ورد و یاسمین گیرد
چو در تاباک جانم دید، شب، گفتا مکن مسکین
چه شیرین جان کند، چون پاش اندر انگبین گیرد
میا در پیش چشم کس سپند روی تو خسرو!
روا داری که آتش در من اندوهگین گیرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گیرد
مبادا گرد غیری دامن آن نازنین گیرد
هوش مصنوعی: من از زیبایی چشمهای خودم خوشحال هستم که تمام زیباییهای دنیا را در خود دارد. نخواهم گذاشت که غم یا درد کسی دیگر، سایهای بر روی آن عزیز بیفکند.
ز تیر غمزه اش خود را نگه داری، چو آن کافر
کمان را زه کند، ز ابرو ره مردان دین گیرد
هوش مصنوعی: از تیرهای ناشی از نگاه معشوق خود را محافظت کن، مانند کافری که کمان را زه میکند. ابروی او میتواند مسیر مردان دین را نشان دهد.
ازان افسانه های خوش که دل می گوید از عشقش
من بدبخت را ترسم که روز واپسین گیرد
هوش مصنوعی: دل به قصههای زیبا از عشق میدهد، اما من نگرانم که در روزهای پایانی زندگیام، این عشق و احساسات زیبا از من گرفته شوند.
چو بر مالی به خونم آستین، جانا، که من باری
ز خون خویش بیزارم، ترا گر آستین گیرد
هوش مصنوعی: ای معشوق من، زمانی که آستینم به خون من آغشته شود، بدان که من از خون خود بیزارم و فقط ترس دارم مبادا تو نیز به این آستین بیفتی و درگیر شوی.
نشاندی فتنه را در گوشه چشم، آنگهت گفتم
که عالم کفر و گمراهی ازان گوشه نشین گیرد
هوش مصنوعی: تو فتنه را در چشمانت پنهان کردی و من به تو گفتم که از همین گوشه، دنیا پر از کفر و گمراهی میشود.
چو نیکو نیست چشم مست را اغرا به خون من
مرا خود کشته گیر، اما نباید کو یمین گیرد
هوش مصنوعی: اگر چشمان سرمست زیبا نیستند، نیازی به آزار دادن من که با خون خودم کشته شدهام نیست. اما نباید کسی دست به دامن یمین بزند.
چه باشد حال من جایی که همسایه شود بیهش
چو آیی مست و خانه بوی ورد و یاسمین گیرد
هوش مصنوعی: حال من چه خواهد بود در جایی که همسایهی من بیخبر از حال من باشد، وقتی تو میرسی و مستی تو باعث میشود که خانه بوی عطر ورد و یاسمین بگیرد؟
چو در تاباک جانم دید، شب، گفتا مکن مسکین
چه شیرین جان کند، چون پاش اندر انگبین گیرد
هوش مصنوعی: وقتی جان من در حال یادآوری تابستان و زیباییهای آن بود، شب به من گفت که ای بیچاره، چرا به شیرینی و لطافت زندگی فکر میکنی، در حالی که وقتی پا در گلاب میگذاری، حال و روزت تغییر میکند؟
میا در پیش چشم کس سپند روی تو خسرو!
روا داری که آتش در من اندوهگین گیرد
هوش مصنوعی: ای خسرو، چرا میگذاری که دیگران زیبایی تو را ببینند و در دل من که غمگین هستم، آتش حسرت روشن شود؟