گنجور

شمارهٔ ۴۴۵

دلم را گاه آن آمد که کام از عیش برگیرد
ز دست ساقی دوران چو گردون جام زر گیرد
ملامت می کند ما را خرد در عشق ورزیدن
دل عاشق کجا قول خود را معتبر گیرد؟
به عیاری کسی آرد شبی معشوق خود در بر
که جان بر کف نهد تا روز ترک خواب و خور گیرد
ز راز خلوت ما شمع چون روشن کند رمزی
بگو پروانه تا خادم زبان شمع برگیرد
اگر لشگر کشد سلطان به ویرانی، چه غم باشد؟
گدایی را که صد کشور به یک آه سحر گیرد
گر از دست غمت خسرو شود فانی، ندارد غم
به پایت گر دهد جان را، حیات نو ز سر گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم را گاه آن آمد که کام از عیش برگیرد
ز دست ساقی دوران چو گردون جام زر گیرد
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که دلم از لذت‌های زندگی خسته می‌شود، وقتی که ساقی زمان مثل گردونه‌ای جامی پر از طلا به من می‌دهد.
ملامت می کند ما را خرد در عشق ورزیدن
دل عاشق کجا قول خود را معتبر گیرد؟
هوش مصنوعی: عقل ما را به خاطر عشق ورزیدن سرزنش می‌کند، اما دل عاشق چه اهمیتی به قول و وعده‌های عقل می‌دهد؟
به عیاری کسی آرد شبی معشوق خود در بر
که جان بر کف نهد تا روز ترک خواب و خور گیرد
هوش مصنوعی: شبی، معشوق کسی در آغوش او می‌آید که جانش را آماده فدای او کرده است و تا وقتی که شمع عشق روشن است و خواب و خوراک را رها کرده، در کنار او می‌ماند.
ز راز خلوت ما شمع چون روشن کند رمزی
بگو پروانه تا خادم زبان شمع برگیرد
هوش مصنوعی: وقتی شمع رازهای پنهان را روشن می‌کند، پروانه باید رمزی را بگوید تا خدمتگزار زبان شمع بتواند آن راز را درک کند.
اگر لشگر کشد سلطان به ویرانی، چه غم باشد؟
گدایی را که صد کشور به یک آه سحر گیرد
هوش مصنوعی: اگر فرمانروا سپاه خود را برای ویرانی یک سرزمین بفرستد، چه اهمیتی دارد؟ برای گدا، که می‌تواند با یک نفس عمیق در بامداد، تمام دارایی یکصد سرزمین را به دست آورد.
گر از دست غمت خسرو شود فانی، ندارد غم
به پایت گر دهد جان را، حیات نو ز سر گیرد
هوش مصنوعی: اگر درد و غمت باعث از بین رفتن خسرو شود، غم نمی‌ارزد به پای تو، حتی اگر جانش را هم فدای تو کند، زندگی تازه‌ای دوباره آغاز خواهد کرد.

حاشیه ها

1399/07/21 04:10
کاظم ایاصوفی

مصراع دوم بیت دوم خرد درست است نه خود