گنجور

شمارهٔ ۴۴۴

سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد
به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد
چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد
گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد
ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل
نهان نیم خیزش باش تا سرو روان گردد
که گرد آرد ز شادی جان گمره را دران ساعت
که جان گرد خیال او، خیالش گرد جان گردد
نیاید کوه جور از وی گران، لیک این گران جوری
که در پیشش نیارد دم زدن کش دل گران گردد
مگر ز دیدنم مگری که رسوا می کنی ما را
چه بندم حیله چون بی خواست چشم من روان گردد
رخی سویم نه و در ما نگاه حیرتی افگن
ازان پیشم که زیر خاک مهره رایگان گردد
کجا گردد به کام من فلک کان مه رسد زین سو
وگر گردد هم از فرمان شاه کامران گردد
وصال، اهل هوس جویند، خسرو را بس این دولت
که او در کوی او بدنام و خلقی بدگمان گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد
به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد
هوش مصنوعی: در آسمان هفتم، جایی که ستاره‌ها به راحتی در حرکت‌اند، به هر کدام از این ستاره‌ها، تصویری می‌رسد که نشان‌دهنده حرکت خورشید و روزهای روشن است.
چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد
گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد
هوش مصنوعی: چه حالت عجیبی دارد آن که برای کشتن مردم، گاهی در پنهان به عمل می‌پردازد و گاهی به شیوه‌ای شوخی آمیز خود را نشان می‌دهد.
ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل
نهان نیم خیزش باش تا سرو روان گردد
هوش مصنوعی: ای درخت، با زیبایی خود چه می‌کنی؟ اندکی خم شو تا اینکه سرو به آرامی رشد کند و زیبا شود.
که گرد آرد ز شادی جان گمره را دران ساعت
که جان گرد خیال او، خیالش گرد جان گردد
هوش مصنوعی: در آن لحظه که روح از خوشحالی به سر و گردان می‌شود، روح گمراه نیز در حرکت است و خیال او به دور روحش می‌چرخد.
نیاید کوه جور از وی گران، لیک این گران جوری
که در پیشش نیارد دم زدن کش دل گران گردد
هوش مصنوعی: کوهی که از او سنگینی می‌آید، نمی‌تواند تحمل وی را نداشته باشد؛ اما این سنگینی که در برابر اوست، به قدری زیاد است که نمی‌تواند حتی نفس بکشد، زیرا دلش سنگین می‌شود.
مگر ز دیدنم مگری که رسوا می کنی ما را
چه بندم حیله چون بی خواست چشم من روان گردد
هوش مصنوعی: آیا تو فقط برای این به من چشم می‌دازی که مرا شرمنده و بی‌سر و سامان کنی؟ من چه کار می‌توانم بکنم وقتی که نگاه تو به من می‌افتد و احساساتم آزادانه به جریان می‌افتند؟
رخی سویم نه و در ما نگاه حیرتی افگن
ازان پیشم که زیر خاک مهره رایگان گردد
هوش مصنوعی: چهره تو به سمت من است و نگاهی بر من می‌اندازی که مرا حیرت‌زده می‌کند، زیرا پیش از این، بعد از مرگ، عشق و محبت به من بی‌ارزش می‌شود.
کجا گردد به کام من فلک کان مه رسد زین سو
وگر گردد هم از فرمان شاه کامران گردد
هوش مصنوعی: کجا ممکن است فلک به خواسته من برآید، زمانی که ماه به این سو بیاید و اگر هم از فرمان پادشاه دور شود، به رغبت نخواهد رسید.
وصال، اهل هوس جویند، خسرو را بس این دولت
که او در کوی او بدنام و خلقی بدگمان گردد
هوش مصنوعی: دوستداران عشق و هوس به دنبال وصال و نزدیکی هستند، اما برای خسرو، این وضعیت به اندازه‌ای کافی است که در محله محبوبش شناخته شود و مردم درباره‌اش بدبین شوند.