گنجور

شمارهٔ ۴۴۲

همه شب در دلم آن کافر خونخوار می‌گردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار می‌گردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار می‌گردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمان‌ابرو
که مسکین صید هم از دیدنت مردار می‌گردد
نپندارم که هرگز چون گل رویت به دست آرد
صبا کو روز و شب بر گرد هر گلزار می‌گردد
چرا صد جا نگردد غنچه دل پاره همچون گل؟
که آن سرو روان در دل دمی صد بار می‌گردد
تو باری باده ده، ای دل، که آنجا مدخلی داری
که مسکین کالبد گرد در و دیوار می‌گردد
اسیر عشق را معذور دار، ای پندگو، بگذر
که چون ساقی به کار آید خرد بیکار می‌گردد
ز شهر افغان برآمد، در خرابی‌ها فتم اکنون
که از فریاد من دل‌های خلق افگار می‌گردد
چه غم او را که در هر شهر رسوا می‌شود خسرو
ببین تا چند سگ چون او به هر بازار می‌گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه شب در دلم آن کافر خونخوار می‌گردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار می‌گردد
هوش مصنوعی: هر شب در دل من احساس بد و دردناک وجود دارد که مثل یک دشمن بی‌رحم در حال زجر دادن من است و در عین حال، احساس راحتی و آرامش من هم در زیر بدنم به تیرگی و ناامیدی تبدیل می‌شود.
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار می‌گردد
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که سرم را در کوی محبوب خواهی دید، زمانی که دل دیوانه‌ام به دور بلا و دردها بچرخد.
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمان‌ابرو
که مسکین صید هم از دیدنت مردار می‌گردد
هوش مصنوعی: ای ترک کمان‌ابرو، زحمت نکش که تیر انداختن کار تو نیست؛ زیرا حتی صید بیچاره هم با دیدن تو از وحشت جان می‌سپارد و بی‌جان می‌شود.
نپندارم که هرگز چون گل رویت به دست آرد
صبا کو روز و شب بر گرد هر گلزار می‌گردد
هوش مصنوعی: من فکر نمی‌کنم که هیچ وقت وزش نسیم بتواند به زیبایی و شادابی چهره تو باشد، چرا که نسیم روز و شب در اطراف هر گلستان می‌گردد.
چرا صد جا نگردد غنچه دل پاره همچون گل؟
که آن سرو روان در دل دمی صد بار می‌گردد
هوش مصنوعی: چرا دل شکسته و دردناک مانند گل، در جاهای مختلف نمی‌چرخد؟ زیرا آن سرو زیبا در هر لحظه صد بار در دل می‌چرخد و به آرامی تأثیر می‌گذارد.
تو باری باده ده، ای دل، که آنجا مدخلی داری
که مسکین کالبد گرد در و دیوار می‌گردد
هوش مصنوعی: ای دل، باده‌ای به من بده، چرا که تو در جایی خاص حضوری داری که انسان‌های بی‌نوا تنها در اطراف این دیوارها و ساختمان‌ها پرسه می‌زنند.
اسیر عشق را معذور دار، ای پندگو، بگذر
که چون ساقی به کار آید خرد بیکار می‌گردد
هوش مصنوعی: عاشق را ببخش، ای کسی که نصیحت می‌کنی، زیرا در این حال که او در عشق گرفتار شده است، عقل و تدبیرش از کار می‌افتد و مثل زمانی که شراب‌خوران مشغول خوشی هستند، نمی‌تواند کارایی داشته باشد.
ز شهر افغان برآمد، در خرابی‌ها فتم اکنون
که از فریاد من دل‌های خلق افگار می‌گردد
هوش مصنوعی: از شهر افغان بیرون آمدم و در ویرانی‌ها می‌نگرم. اکنون که فریاد من دل‌های مردم را آزرده می‌کند.
چه غم او را که در هر شهر رسوا می‌شود خسرو
ببین تا چند سگ چون او به هر بازار می‌گردد
هوش مصنوعی: چه غمی دارد خسرو که در هر شهری آشکار می‌شود؟ تا چه زمانی باید شاهد این باشیم که مانند او، افراد بی‌ارزش دیگر در هر بازار و محفل گردش کنند؟