گنجور

شمارهٔ ۴۳۵

ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن باشد
که دیگر خوبرویان را ندانم آن چنان باشد
لبانت آن چنان بوسم که جانم بر لبان آید
کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد
تو خود کی بر سرم آیی و این دولت دهد دستم
نثار خاک پایت را کمینه تحفه جان باشد
بیفشان جرعه ای، ساقی، که آیی بر سرم روزی
که خشت قالبم خاک سر کوی مغان باشد
خیال قد و رویش را درون دیده جا کردم
که جای سرو و گل آن به که در آب روان باشد
ز حال زار بیماران و زلف شام شبگیرش
کسی داند که چون خسرو ضعیف و ناتوان باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن باشد
که دیگر خوبرویان را ندانم آن چنان باشد
هوش مصنوعی: تو با زیبایی‌ات مرا از عالم دل و احساساتم جدا کردی، زیرا دیگران را به زیبایی تو نمی‌شناسم و نمی‌توانم با آن‌ها مقایسه‌ات کنم.
لبانت آن چنان بوسم که جانم بر لبان آید
کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد
هوش مصنوعی: می‌خواهم آن‌چنان لب‌هایت را ببوسم که حس کنم جانم بر لب‌هایم جاری است. اما در کنار تو این احساس را تجربه می‌کنم که زندگی‌ام در این لحظه باشد.
تو خود کی بر سرم آیی و این دولت دهد دستم
نثار خاک پایت را کمینه تحفه جان باشد
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که تو بر سرم خواهی آمد و من این موقعیت را به تو تقدیم می‌کنم. در عوض، فدای خاک پای تو خواهم شد که برای من بهترین هدیه است.
بیفشان جرعه ای، ساقی، که آیی بر سرم روزی
که خشت قالبم خاک سر کوی مغان باشد
هوش مصنوعی: ساقی، جرعه‌ای از می به من بده، چون یک روز بر سرم خواهد افتاد زمانی که خاک بدنم در کنار خیابان می‌دان‌های می‌فروشان خواهد بود.
خیال قد و رویش را درون دیده جا کردم
که جای سرو و گل آن به که در آب روان باشد
هوش مصنوعی: من زیبایی و قامت او را در چشمانم قرار دادم، چون وجود سرو و گل در دل طبیعت، بهتر از آن است که در آب جاری باشد.
ز حال زار بیماران و زلف شام شبگیرش
کسی داند که چون خسرو ضعیف و ناتوان باشد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از وضعیت رنجور بیماران و موهای شبانه‌اش آگاه نیست، که چگونه خسرو در ضعف و ناتوانی به سر می‌برد.