شمارهٔ ۴۳۱
شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخواهی شد
به کوی آن فریب انگیز پر افسون نخواهی شد
مرا باری برآمد جان ز بیداری و تنهایی
بر آن بدگو که خواهی شد هم از اکنون نخواهی شد
رسید آن نازنین اینک، الا، ای صبر ترسان دل
ستادی کرده ای نیکو، اگر بیرون نخواهی شد
من امشب فرصتی دارم که سیرش بنگرم، لیکن
هم اندر دیدن اول، دلا، گر خون نخواهی شد
بلای جانست آن زنجیر جعد، ای عاشق مسکین
چه می بینی درو، یعنی که تو مجنون نخواهی شد؟
نگارا، ز آب چشم من دلت گشته است، می دانم
که از بخت بد من باز دیگرگون نخواهی شد
دل و دین بیهده بر بوی زلفت می کنم ضایع
از آن خویش خسرو را، تو کافر، چون نخواهی شد؟
شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک خواهد شدشمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان گم شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخواهی شد
به کوی آن فریب انگیز پر افسون نخواهی شد
هوش مصنوعی: ای باد، شبی به سمت آن چهرهی زیبا نخواهی آمد و به کوچهی آن شخص فریبنده و جذاب نخواهی رسید.
مرا باری برآمد جان ز بیداری و تنهایی
بر آن بدگو که خواهی شد هم از اکنون نخواهی شد
هوش مصنوعی: فردی به دلیل بیداری و تنهاییاش احساس رنج و ناراحتی میکند. او به دیگری میگوید که اگرچه ممکن است در آینده تغییر کند، اما اکنون هیچ نشانهای از این تغییر وجود ندارد.
رسید آن نازنین اینک، الا، ای صبر ترسان دل
ستادی کرده ای نیکو، اگر بیرون نخواهی شد
هوش مصنوعی: آن محبوب دلانگیز به ما نزدیک شده است، ای صبر، که چه خوف و نگرانیای در دل برانگختهای. حال اگر نخواهی بیرون بیایم، دیگر دردمند نخواهم بود.
من امشب فرصتی دارم که سیرش بنگرم، لیکن
هم اندر دیدن اول، دلا، گر خون نخواهی شد
هوش مصنوعی: امشب فرصتی دارم که به زیباییها نگاه کنم، اما ای دل، اگر نمیخواهی غمگین شوی، نگذار که در نگاه اول دلتنگی به سراغت بیاید.
بلای جانست آن زنجیر جعد، ای عاشق مسکین
چه می بینی درو، یعنی که تو مجنون نخواهی شد؟
هوش مصنوعی: این زنجیر موها به شدت آزاردهنده است و جان آدم را میسوزاند. ای عاشق بیچاره، تو چه چیزی را در این زنجیر میکشی؟ آیا فکر میکنی که دیوانه نخواهی شد؟
نگارا، ز آب چشم من دلت گشته است، می دانم
که از بخت بد من باز دیگرگون نخواهی شد
هوش مصنوعی: ای عشق من، میدانم که اشکهایم باعث دلتنگیات شده است. اما میدانم که به خاطر بدشانسیهای من، دوباره از تو تغییر نمیکنم.
دل و دین بیهده بر بوی زلفت می کنم ضایع
از آن خویش خسرو را، تو کافر، چون نخواهی شد؟
هوش مصنوعی: دل و دینم را بیخود به بوی زلف تو میسپارم و از آن خودم فاصله میگیرم. تو که کافر هستی، چطور ممکن است که تغییر کنی؟

امیرخسرو دهلوی