شمارهٔ ۴۲
هنگام آشتی ست بت خشمناک را
دل خوش کنیم لذت روحی فداک را
از خشم بود تا به سر ابرویش گره
من زان شکنجه ساخته بودم هلاک را
خوش وقت آنکه گفت مرا پای من ببوس
شرمنده وار بوسه زد این بنده خاک را
جانا، مبر ز بنده از این پس که بر درت
کرده ست پر زخون جگر صحن خاک را
بس کز برای آشتی چون تو جنگجوی
آورده ام شفیع شهیدان پاک را
چند از مژه اشارت لطفم، ندانی آنک
سوزن ستان بود جگر چاک چاک را
خوشنود اگر به جان شود آن دوست، خسروا
عاشق به خویش ره ندهد ترس و باک را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هنگام آشتی ست بت خشمناک را
دل خوش کنیم لذت روحی فداک را
هوش مصنوعی: در زمان آشتی، باید دل خشنود و شاداب داشته باشیم و از زیباییهای روحی و معنوی خود بگذریم.
از خشم بود تا به سر ابرویش گره
من زان شکنجه ساخته بودم هلاک را
هوش مصنوعی: از شدت خشم، تا به ابرویش گره زده بودم، از آن درد و عذابی که کشیده بودم به مرگ نزدیک شده بودم.
خوش وقت آنکه گفت مرا پای من ببوس
شرمنده وار بوسه زد این بنده خاک را
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که گفت پای من را ببوس. این بنده خاکی با شرم و حیا، پای او را بوسید.
جانا، مبر ز بنده از این پس که بر درت
کرده ست پر زخون جگر صحن خاک را
هوش مصنوعی: عزیزم، بعد از این مرا از خود دور نکن، زیرا من به خاطر عشق تو، تمام زمین را با خون دل خود رنگین کردهام.
بس کز برای آشتی چون تو جنگجوی
آورده ام شفیع شهیدان پاک را
هوش مصنوعی: من به خاطر آشتی و صلح، به اندازه کافی شجاعت و جنگجویی را به میدان آوردهام و شفیع شهیدان پاک را به همراه دارم.
چند از مژه اشارت لطفم، ندانی آنک
سوزن ستان بود جگر چاک چاک را
هوش مصنوعی: چند بار با یک نگاه مهربانش به من اشاره کرده است، اما تو نمیدانی که آن نگاه مثل سوزن، جگر دردناک مرا آزار میدهد.
خوشنود اگر به جان شود آن دوست، خسروا
عاشق به خویش ره ندهد ترس و باک را
هوش مصنوعی: اگر آن دوست از صمیم دل راضی باشد، چه بدی که عاشق به خود توجه کند و از ترس و نگرانی دوری کند.