گنجور

شمارهٔ ۴۱۹

به گل گشت چمن چون گلستان من برون آید
به همراهی او اشک روان من برون آید
فغان من برون آید چو گیرم نام او، ترسم
که ناگه جان من هم با فغان من برون آید
چو در محشر بهم آرند خاک هر کس از هر جا
مرا بس کز سر کویش نشان من برون آید
فسون خواب بندی من است این تا سحرگویی
حدیث او که شب ها از زبان من برون آید
مرا گویند در دل کیست آن کت می کشد چندین؟
خیالت آشکارا از نهان من برون آید
چنانم سوخت هجرانت که چون گل ار فرو ریزم
هنوز آن دود درد از استخوان من برون آید
مرا گویند با تو می رود عشقش، زهی دولت
که سلطانی ز عالم همعنان من برون آید
مشو دور از برم جانا و یا نزدیک خویشم خوان
که نزدیک است از دوری که جان من برون آید
ز بهر فال، اگر خسرو کتاب عشق بگشاید
ز اول صفحه غم داستان من برون آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به گل گشت چمن چون گلستان من برون آید
به همراهی او اشک روان من برون آید
هوش مصنوعی: چمن به زیبایی گلستان من در می‌آید و وقتی او می‌آید، اشک شوق من هم به بیرون می‌ریزد.
فغان من برون آید چو گیرم نام او، ترسم
که ناگه جان من هم با فغان من برون آید
هوش مصنوعی: وقتی نام او را بر زبان می‌آورم، دل‌های دردناکم به فریاد در می‌آید و می‌ترسم که ناگهان جانم نیز به همراه آن فریاد از من خارج شود.
چو در محشر بهم آرند خاک هر کس از هر جا
مرا بس کز سر کویش نشان من برون آید
هوش مصنوعی: زمانی که در روز قیامت همه را از خاک جمع کنند، من از هر جایی که هستم، به خوبی از نشانی که از کوی معشوق دارم، بیرون می‌آیم.
فسون خواب بندی من است این تا سحرگویی
حدیث او که شب ها از زبان من برون آید
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که تا صبح، من به خواب افکنده شده‌ام و در این حالت، داستانی از او را که شب‌ها از زبانم جاری می‌شود، روایت می‌کنم.
مرا گویند در دل کیست آن کت می کشد چندین؟
خیالت آشکارا از نهان من برون آید
هوش مصنوعی: مرا می‌گویند در دل من چه کسی است که این‌گونه احساسات و رازها را در خود پنهان می‌کند؟ خیال تو به وضوح از درون من بیرون می‌آید.
چنانم سوخت هجرانت که چون گل ار فرو ریزم
هنوز آن دود درد از استخوان من برون آید
هوش مصنوعی: من به قدری از دوری تو رنجیده‌ام که حتی اگر مانند گلی خشک و پژمرده فرو بریزم، هنوز هم درد این جدایی همانند دودی از وجودم خارج خواهد شد.
مرا گویند با تو می رود عشقش، زهی دولت
که سلطانی ز عالم همعنان من برون آید
هوش مصنوعی: می‌گویند عشق او با من می‌رود، چه خوش اقبالی که سلطانی از این دنیا با من هم‌سطح می‌شود.
مشو دور از برم جانا و یا نزدیک خویشم خوان
که نزدیک است از دوری که جان من برون آید
هوش مصنوعی: دور نشو از من، عزیزم، و یا به من نزدیک تر بیا، چون نزدیک بودن به تو برایم بهتر از دوری است؛ زیرا در دوری احساس می‌کنم که جانم در حال رفتن است.
ز بهر فال، اگر خسرو کتاب عشق بگشاید
ز اول صفحه غم داستان من برون آید
هوش مصنوعی: اگر خسرو برای تفسیر زندگی‌اش به کتاب عشق رجوع کند، از همان صفحه اول می‌تواند داستان غم‌انگیز من را بخواند.