گنجور

شمارهٔ ۴۰۸

به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ
به جز صراحی و مطرب مخواه تو هم هیچ
بیار و باده نوشین روان بنوش که هست
به جنب جام می لعل ملکت جم هیچ
مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست
که پیش همت او هست ملک عالم هیچ
غم است حاصلم از عمر و من بدین شادم
که گر چه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ
غمم به خاک فرو زد و نیست غمخوارم
دمم به کام فرو رفت و نیست همدم هیچ
دلم ز عشق تو شد ذره ای و آن هم خون
تنم ز مهر تو شد سایه ای و آن هم هیچ
تنم چو موی پر از تاب و پیچ و در وی خم
ولی میان تو یک مو و اندر آن خم هیچ
از آن دوای دل خسته در جهان تنگ است
که نیستش به جز از پسته تو مرهم هیچ
دم از جهان چه زنی، همدمی طلب، خسرو
به حکم آنکه جهان یکدم است و آن هم هیچ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ
به جز صراحی و مطرب مخواه تو هم هیچ
هوش مصنوعی: به جز شراب و موسیقی، هیچ همدمی را جستجو نکن. به غیر از اینها، چیزی را نخواه.
بیار و باده نوشین روان بنوش که هست
به جنب جام می لعل ملکت جم هیچ
هوش مصنوعی: بیا و شراب گوارایی بنوش، زیرا در کنار جام شراب، سلطنت و ثروت گذشته وجود دارد.
مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست
که پیش همت او هست ملک عالم هیچ
هوش مصنوعی: به دنبال هیچ چیز نباش، زیرا دنیا در سایه‌ی اراده و تلاش اوست و در مقابل چنین اراده‌ای، هیچ چیزی در ملک عالم ارزش ندارد.
غم است حاصلم از عمر و من بدین شادم
که گر چه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ
هوش مصنوعی: از عمرم فقط غم نصیبم شده، اما به خاطر این که غم دارم، خوشحالم؛ چون غم من، هیچ درد و رنجی ندارد.
غمم به خاک فرو زد و نیست غمخوارم
دمم به کام فرو رفت و نیست همدم هیچ
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که دلم را در خود فرورفته است، کسی نیست که به من کمک کند و از آن رهایی بخشم. همچنین، کلماتی که بر زبانم می‌آید، به کام من رفته و دیگر کسی نیست که همراهم باشد.
دلم ز عشق تو شد ذره ای و آن هم خون
تنم ز مهر تو شد سایه ای و آن هم هیچ
هوش مصنوعی: دل من به عشق تو تبدیل به ذره‌ای کوچک شده و آن هم فقط یادبودی از خون تنم است که به خاطر محبت تو ایجاد شده، اما در نهایت هیچ ارزشی ندارد.
تنم چو موی پر از تاب و پیچ و در وی خم
ولی میان تو یک مو و اندر آن خم هیچ
هوش مصنوعی: بدن من مانند موی سر است که پر از تاب و پیچ است و در آن خمیدگی وجود دارد، اما در مقایسه با تو، مثل یک مو است و در آن خمیدگی هیچ چیزی نیست.
از آن دوای دل خسته در جهان تنگ است
که نیستش به جز از پسته تو مرهم هیچ
هوش مصنوعی: درد دل خسته‌ام تنها با دارویی که از تو باشد درمان می‌شود و در این دنیا تنگ و پر از مشکل، غیر از محبت و توجه تو هیچ مرهمی به کار نمی‌آید.
دم از جهان چه زنی، همدمی طلب، خسرو
به حکم آنکه جهان یکدم است و آن هم هیچ
هوش مصنوعی: به چه چیزی از دنیا شکایت می‌کنی؟ اگر به دنبال همدمی هستی، بدان که دنیا فقط یک لحظه است و آن لحظه هم هیچ ارزشی ندارد.