شمارهٔ ۴۰۳
به خود مبین که چو روی من آفتابی هست
به من نگر که چو من در جهانی خرابی هست؟
ز روشنی رخ تو گر به صد نقاب رود
کسی نداند بر روی تو نقابی هست
دلم ز ناوک چشمت هزار روزن شد
ز صورت تو به هر روزن آفتابی هست
شب من از چه سبب تیره تر بود هر روز
چو از رخ تو به هر خانه آفتابی هست
مهت به عقرب و اینک رهی به عزم سفر
ولی خوشم که دران عقرب انقلابی هست
خط تو فتوی نوشت این چنین و فتوی را
جز آنکه گفتم من با تواش جوابی هست
پریر بر سر بامش بدیدم و گفتم
هنوز بر سر بام من آفتابی هست
لب تو در دلم آمد بپرس هم زان لب
که پر نمک تر ازان هیچ دلی کبابی هست؟
ازین هوس که نشانی بباید از دهنت
وجود را به عدم هر زمان شتابی هست
بر آب دیده خسرو همه جهان بگریست
تبارک الله در دیده تو آبی هست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خود مبین که چو روی من آفتابی هست
به من نگر که چو من در جهانی خرابی هست؟
هوش مصنوعی: به خودت نگو که من چقدر زیبا و درخشانم، بلکه به من نگاه کن و ببین که چگونه دنیا در حال نابودی است.
ز روشنی رخ تو گر به صد نقاب رود
کسی نداند بر روی تو نقابی هست
هوش مصنوعی: اگر کسی با صد نقاب هم به روشنی چهره تو نپردازد، هیچکس نمیتواند بفهمد که بر چهره تو چه نقابی وجود دارد.
دلم ز ناوک چشمت هزار روزن شد
ز صورت تو به هر روزن آفتابی هست
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند تیرهایی هستند که دل مرا به هزار راه تقسیم کردهاند. از هر یک از این راهها، نوری از زیبایی تو میتابد.
شب من از چه سبب تیره تر بود هر روز
چو از رخ تو به هر خانه آفتابی هست
هوش مصنوعی: شب من به چه دلی تیرهتر شد، در حالی که هر روز از زیبایی تو، نوری در هر خانه تابیده است.
مهت به عقرب و اینک رهی به عزم سفر
ولی خوشم که دران عقرب انقلابی هست
هوش مصنوعی: ماه را به عقرب تشبیه کردهاند و اکنون رهسپار سفری هستم. اما برایم خوشایند است که در آنجا، عقرب نشانی از یک تحول و انقلاب وجود دارد.
خط تو فتوی نوشت این چنین و فتوی را
جز آنکه گفتم من با تواش جوابی هست
هوش مصنوعی: خط تو به گونهای نوشت که حکم و نظراتش تنها همان چیزی است که من گفتم و غیر از آن، پاسخی وجود ندارد.
پریر بر سر بامش بدیدم و گفتم
هنوز بر سر بام من آفتابی هست
هوش مصنوعی: در بالای خانهاش، پرندهای را دیدم و به او گفتم که هنوز در بالای خانهام نور خورشید وجود دارد.
لب تو در دلم آمد بپرس هم زان لب
که پر نمک تر ازان هیچ دلی کبابی هست؟
هوش مصنوعی: دهان تو که پر از نیکی و لطافت است، در قلب من جا گرفته و از آن لبهای شیرین بپرس که آیا هیچ قلبی میتواند بماند که از عشق تو نسوزد؟
ازین هوس که نشانی بباید از دهنت
وجود را به عدم هر زمان شتابی هست
هوش مصنوعی: برای برآورده کردن آرزوها و خواستهها، لازم است که نشانهای از آنها در کلام تو باشد، چرا که هر لحظه ممکن است وجود به عدم تبدیل شود.
بر آب دیده خسرو همه جهان بگریست
تبارک الله در دیده تو آبی هست
هوش مصنوعی: خسرو بر سر آب چشمانش، تمام عالم را به عزای خود گریانید. چه زیباست که در چشمان تو نیز آبی وجود دارد.

امیرخسرو دهلوی