گنجور

شمارهٔ ۲۷

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
بر سر زلف تو زآن روی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/01/25 00:03
امین کیخا

سر سودای تو دارم صحیح است در نیمه دوم بیت دوم

1393/03/28 14:05
آرمین

متن کاملش به نقل از ویکی درج
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کـن که ز غـم راهگذر نیسـت مرا
گر سرم در سر سودات رود نیسـت عجـب سر سودای تـو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده کـه بـه صـد خـون دلـش پـروردم هیچ حاصل بـجز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بـارم و گل می کارم غـیر از این کـار کنون کار دگر نیسـت مرا
مـحـنت زلـف تـو تـا یافـت ظـفـر بـر دل من بـر مـراد دل خـود هیچ ظـفـر نیسـت مرا
بـر سـر زلف تـو زانروی ظفر ممکن نیسـت که تـواناییی چـون بـاد سحـر نیست مرا
دل پـروانه صفت گر چه پـر و بـال بـسوخت همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چـنان بـی خـبـرم که گرم سر بـبـرند هیچ خبـر نیست مرا
تـا کـه آمـد رخ زیـبــات بـه چـشـم خـسـرو بـر گل و لاله کنون میل نظـر نیسـت مرا

1395/11/04 18:02
نادر..

بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم ..

1399/02/08 20:05
Milad

لطفا اصلاح کنید
این شعر خیلی اشتباه نوشته شده