گنجور

شمارهٔ ۱۹

گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
دوست می دارم چو طفل کور دل آدینه را
محتسب گو تا چو من صوفی رسوا را به شهر
گشت فرماید به گردن بسته این پشمینه را
طعنه زد بر بیدلان خسرو که شد زینسان خراب
فرقتت از جان او خوش می کشد این کینه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
هوش مصنوعی: هرچند که ما از یکدیگر دور شده‌ایم، اما نگذار که گفتگوهای قدیمی فراموش شود. تنها برای یک بار هم که شده، در دل دوستان وفادار بمان.
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
هوش مصنوعی: عاشق چه ضرورتی دارد به زخم‌های دردناک جدایی فکر کند، زمانی که معشوقش در کنارش حضور دارد و او را در آغوش می‌گیرد.
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
دوست می دارم چو طفل کور دل آدینه را
هوش مصنوعی: من به خاطر دل شاد و خوشم، شب‌های پر درد و غمم را دوست دارم، مانند کودکی که چشمش نمی‌بیند و روز جمعه را می‌پسندد.
محتسب گو تا چو من صوفی رسوا را به شهر
گشت فرماید به گردن بسته این پشمینه را
هوش مصنوعی: محتسب، به من بگو، آیا وقتی که من این صوفی رسوا را در شهر دیدم، او را به خاطر این که این پشمینه را به گردن دارد، سرزنش می‌کنی؟
طعنه زد بر بیدلان خسرو که شد زینسان خراب
فرقتت از جان او خوش می کشد این کینه را
هوش مصنوعی: خسرو به بی‌خبران طعنه زد که جدایی تو باعث ویرانی‌اش شده و این کینه را با لذت از وجود او می‌کشد.