گنجور

شمارهٔ ۱۸۶۶

آمد آن شادی جان بر ما دی
شادی افزود مرا بر شادی
پایش افتادم و لب بگرفتم
گفت، بگذار، کجا افتادی؟
گفتم آن کردم، چون باد صبا
از دل غنچه گره نگشادی
سرو در آرزوی بندگیت
گله ها می کند از آزادی
یاد داری که از این پیش ز لطف
باده بر یاد خودم می دادی
کرد بیداد تو بر خسرو جور
نستد دارویی از بیدادی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد آن شادی جان بر ما دی
شادی افزود مرا بر شادی
هوش مصنوعی: شادی بزرگی به زندگی‌ام وارد شده و آن شادی، شادی دیگر را نیز به من عطا کرده است.
پایش افتادم و لب بگرفتم
گفت، بگذار، کجا افتادی؟
هوش مصنوعی: به زمین افتادم و لب به سخن گشودم و گفت: بگذار، تو کجا افتادی؟
گفتم آن کردم، چون باد صبا
از دل غنچه گره نگشادی
هوش مصنوعی: گفتم که آن کار را انجام دادم، ولی مانند نسیم صبح که گل را از بند نمی‌گشاید، من هم نتوانستم از دل غنچه پرده‌برداری کنم.
سرو در آرزوی بندگیت
گله ها می کند از آزادی
هوش مصنوعی: سرو به خاطر آرزوی خدمت به تو، از آزادی خود شکایت می‌کند و احساس نارضایتی دارد.
یاد داری که از این پیش ز لطف
باده بر یاد خودم می دادی
هوش مصنوعی: یادت هست که قبلاً با محبت شراب، به یاد من می‌افتادی؟
کرد بیداد تو بر خسرو جور
نستد دارویی از بیدادی
هوش مصنوعی: تجاوز و ستم تو بر پادشاه، درمانی ندارد و برای این نابه‌سامانی نیازی به دارویی نیست.