گنجور

شمارهٔ ۱۸۶۰

ای که تاراج دل و دین می دهی
فتنه را باز این چه آیین می دهی؟
ماه از روی تو می یابد شرف
کش به یک خنده دو پروین می دهی
می دهی دل بو که جان خواهد ستد
باری آن مستان، اگر این می دهی
ندهیم چندان که خواهم بوسه ای
بارک الله، عشوه چندین می دهی
چند گویی لب به دندانت گزم
در دهان مرده یاسین می دهی
خوی ز رویت ریخت آبی بر لبت
زانکه شربت نیک شیرین می دهی
لعل تو در خون خسرو بسته شد
هم بر این شربت که رنگین می دهی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که تاراج دل و دین می دهی
فتنه را باز این چه آیین می دهی؟
هوش مصنوعی: ای کسی که دل و دین را در اختیار فتنه قرار می‌دهی، این چه سبکی از رفتار و کردار است که تو به نمایش می‌گذاری؟
ماه از روی تو می یابد شرف
کش به یک خنده دو پروین می دهی
هوش مصنوعی: ماه با زیبایی و سادگی تو به مقام و جلال می‌رسد و با یک لبخند تو، دو ستاره درخشان را هدیه می‌گیری.
می دهی دل بو که جان خواهد ستد
باری آن مستان، اگر این می دهی
هوش مصنوعی: اگر تو به ما می‌نوشانی، دل و جان ما را می‌خواهی، بهتر است که به ما شراب بدهی، چون این مستان (مست‌ها) این را می‌طلبند.
ندهیم چندان که خواهم بوسه ای
بارک الله، عشوه چندین می دهی
هوش مصنوعی: نمی‌توانیم آنقدر که می‌خواهم به تو محبت کنم، چون تو در عوض چقدر بی‌پروا و با ناز و عشوه رفتار می‌کنی.
چند گویی لب به دندانت گزم
در دهان مرده یاسین می دهی
هوش مصنوعی: چرا اینقدر حرف می‌زنی، وقتی دندانت گاز می‌زند و به کسی که از دنیا رفته، خوار می‌کنی؟
خوی ز رویت ریخت آبی بر لبت
زانکه شربت نیک شیرین می دهی
هوش مصنوعی: لطافت چهره‌ات بر لب‌هایت اثر گذاشته و چون شربتی خوشمزه و شیرین به دیگران می‌چشاندی.
لعل تو در خون خسرو بسته شد
هم بر این شربت که رنگین می دهی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و ارزش تو مانند لعل (سنگ قیمتی) در خون خسرو (شاه بزرگ) به دام افتاده و گویی همانند این شربت رنگین و دلربا است که به دیگران می‌دهی. به طور کلی، به زیبایی و دلربایی خاص کسی اشاره دارد که در عین حال نماد قدرت و عظمت را نیز در خود دارد.

حاشیه ها

1398/09/23 14:11
سنا

میشه معنی کنید؟با تشکر
چند گویی لب به دندانت گزم
در دهان مرده یاسین می دهی
خوی ز رویت ریخت آبی بر لبت
زانکه شربت نیک شیرین می دهی