گنجور

شمارهٔ ۱۸۵۳

باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی؟
کز برای دل دیوانه ما می آیی
می کشد هجر و ره آمدنت می طلبم
چیست فرمان تو، جانا، به کجا می آیی؟
گر ز جا می روی از خویش نباشد عجبی
عجب این است که چون باز به جا می آیی
ای خوش آن کشته که شد در ته شمشیر و بزیست
که در آن دم تو به نظاره ما می آیی
سوزت، ای عشق، همه خرمن جانها سوزد
شرم ناید که بر این برگ گیا می آیی
زندگانیت نمی سازد دانم، خسرو
آخر این کوی فلان است که تا می آیی!

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی؟
کز برای دل دیوانه ما می آیی
هوش مصنوعی: دوباره ای سرو زیبای خوش‌حرکت، از کجا می‌آیی؟ آیا برای دل دیوانه ما به اینجا آمده‌ای؟
می کشد هجر و ره آمدنت می طلبم
چیست فرمان تو، جانا، به کجا می آیی؟
هوش مصنوعی: فراق و دوری، من را به شدت آزار می‌دهد و در عین حال، منتظر آمدن تو هستم. آیا می‌توانی به من بگویی که کجا باید بیایم؟
گر ز جا می روی از خویش نباشد عجبی
عجب این است که چون باز به جا می آیی
هوش مصنوعی: اگر از جایی بروی و خودت را گم کنی، عجیب نیست؛ عجیب این است که وقتی دوباره به آنجا برمی‌گردی، خود را پیدا می‌کنی.
ای خوش آن کشته که شد در ته شمشیر و بزیست
که در آن دم تو به نظاره ما می آیی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در اثر مبارزه و جنگ جان باخته است، و خوشا به حال کسی که در آن لحظه‌ای که تو به تماشا می‌ایی، زنده مانده است.
سوزت، ای عشق، همه خرمن جانها سوزد
شرم ناید که بر این برگ گیا می آیی
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری آتشین و سوزان است که جان‌های بسیاری را می‌سوزاند، اما تو عذاب وجدان نداری که بر این برگ گیاه، وارد می‌شوی.
زندگانیت نمی سازد دانم، خسرو
آخر این کوی فلان است که تا می آیی!
هوش مصنوعی: زندگی‌ات را نمی‌سازد، اما می‌دانم که در نهایت، خسرو در این مسیر خاص وجود دارد که تا زمانی که بیایی، هنوز هم خواهد بود!