گنجور

شمارهٔ ۱۸۵۰

بختم از خواب در آمد چو تو با من خفتی
نه در آغوش که در دیده روشن خفتی
هر دمی گردی و در دیده ناخفته دوست
دوستانه ز پی کوری دشمن خفتی
یاد داری که شبی هر دو به بستان بودیم
من به خار و خس و تو در گل و گلشن خفتی
این چه عید است که خسرو ز تو قدری دریافت
که تو با او همه شب دست به گردن خفتی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بختم از خواب در آمد چو تو با من خفتی
نه در آغوش که در دیده روشن خفتی
هوش مصنوعی: سرنوشت من از خواب بیدار شد، وقتی تو با من خوابیدی، نه در آغوشم، بلکه در دیدگان روشن و بیدارم.
هر دمی گردی و در دیده ناخفته دوست
دوستانه ز پی کوری دشمن خفتی
هوش مصنوعی: هر لحظه در حال تغییر هستی و در چشم دیگران، به خاطر دوست، به طور دوستانه از کوری دشمن رنج می‌کشی.
یاد داری که شبی هر دو به بستان بودیم
من به خار و خس و تو در گل و گلشن خفتی
هوش مصنوعی: به یاد داری آن شب که هر دوی ما به باغ رفته بودیم؟ من در میان خار و علف‌ها بودم و تو در بین گل‌ها و فضای زیبا خوابیده بودی.
این چه عید است که خسرو ز تو قدری دریافت
که تو با او همه شب دست به گردن خفتی
هوش مصنوعی: این چه روز شادی است که پادشاه از تو ارزش و احترامی دریافت کرده در حالی که تو تمام شب به او نزدیک بودی و در آغوشش خوابیده‌ای؟