گنجور

شمارهٔ ۱۸۴۴

ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در حضوری
ز وصال شربتم ده که بسوختم ز دوری
منم و شبی و گشتی به خرابه‌های هجران
که عظیم دور ماندم ز ولایتِ صبوری
چو به اختیارِ خاطر غمِ عشق برگزیدم
ز جفا هر آنچه آید بکَشیم از ضروری
من اگر هلاک گردم، تو چه التفات داری؟
که ز غفلتِ جوانی به کرشمهٔ غروری
نه خیال بر دو چشمم، نه یکی هزار منّت
که تواَم ز دولتِ او شب و روز در حضوری
چمن اینچنین نخندد، تو مگر بهشت و باغی
بشر اینچنین نباشد، تو مگر پری و حوری
گذری اگر توانی به بهارِ عاشقان کن
که ز اشکِ من به صحرا همه لاله است و سوری
به شبِ فراق خسرو چو چراغ سوخت آخر
شبش ار چه تیره‌تر شد، به چراغ از تو نوری

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در حضوری
ز وصال شربتم ده که بسوختم ز دوری
هوش مصنوعی: اگر چه از نظر دور هستی، اما شب و روز در احساس تو حضوری را حس می‌کنم. به من از وصال خویش بنوشان که به خاطر دوری از تو به شدت دلم سوخته است.
منم و شبی و گشتی به خرابه‌های هجران
که عظیم دور ماندم ز ولایتِ صبوری
هوش مصنوعی: من تنها در شب هستم و به ویرانه‌های دور از یاری و محبت می‌نگرم، جایی که از صبوری و تحمل فاصله بسیار گرفته‌ام.
چو به اختیارِ خاطر غمِ عشق برگزیدم
ز جفا هر آنچه آید بکَشیم از ضروری
هوش مصنوعی: وقتی که خودم تصمیم گرفتم که غمِ عشق را برگزینم، از هر ظلم و سختی که پیش بیاید، تحمل می‌کنم.
من اگر هلاک گردم، تو چه التفات داری؟
که ز غفلتِ جوانی به کرشمهٔ غروری
هوش مصنوعی: اگر من نابود شوم، تو چه اهمیتی به این موضوع می‌دهی؟ زیرا به خاطر غفلت جوانی‌ات، مست و مغروری.
نه خیال بر دو چشمم، نه یکی هزار منّت
که تواَم ز دولتِ او شب و روز در حضوری
هوش مصنوعی: نه آرزویی در چشمانم دارم و نه نیازی به شکرگزاری از تو که به خاطر نعمت‌های او همیشه در کنار من هستی.
چمن اینچنین نخندد، تو مگر بهشت و باغی
بشر اینچنین نباشد، تو مگر پری و حوری
هوش مصنوعی: چمن هرگز این‌گونه شاداب و خندان نخواهد بود، مگر اینکه بهشتی و باغی در کار باشد. تو چه بسا که همچون پری و حوری باشی.
گذری اگر توانی به بهارِ عاشقان کن
که ز اشکِ من به صحرا همه لاله است و سوری
هوش مصنوعی: اگر امکانش را داری، سری به دل عاشقان بزن، چرا که به خاطر اشک‌های من، همه جا پر از گل‌های لاله و سرخوشی است.
به شبِ فراق خسرو چو چراغ سوخت آخر
شبش ار چه تیره‌تر شد، به چراغ از تو نوری
هوش مصنوعی: در شب جدایی خسرو، چراغی خاموش شد. هرچند که شب به تاریکی بیشتری فرو رفت، ولی نوری که از تو می‌تابد همچنان می‌درخشد.

حاشیه ها

1403/03/17 06:06
mehdi nasiri

منبع: کلیات غزلیات خسرو، جلد چهارم، جمع و تصحیح اقبال صلاح‌الدین، تجدید نظر سید وزیرالحسن عابدی، ناشر پیکیچز لمیتد، لاهور، پاکستان، ۱۹۷۵ م، ص ۲۶۱، غزل شمارۀ ۱۸۴۴.