شمارهٔ ۱۸۴۲
جان شیرین منی، ای از لطافت چون پری
گر پری جان است، تو از جان شیرین خوشتری
گوییا بر آب حیوان برگ نیلوفر دمید
آن تن نازک به زیر فوطه نیلوفری
خواستم جورت بگویم، خوف دل بربست لب
لیک رخ را چون کنم، دارد زبان زرگری
کافرا، تا چند تو خون مسلمانان خوری
بار دیگر گر مسلمانی، بدین سو بنگری
دل ز من دزدیدی و کردی نهان در زیر چشم
پس همی خواهی به خنده جان من بیرون بری
چون بدیدم چشم غلتانت، گزیدم پشت دست
کعبتین آنجا دو چشم، اینجا عجب بازیگری
چشمهای من چو دریا گشت و لبها خشک ماند
چون تو سلطان را چنین بد ملک خشکی و تری
سوز عاشق لطف معشوق است، بر پروانه نیست
منت شمع آنکه دادش دولت خاکستری
می کنی شوخی که، خسرو، جامه ها چندین مدر
خویشتن را گو که چندین پرده دل می دری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان شیرین منی، ای از لطافت چون پری
گر پری جان است، تو از جان شیرین خوشتری
هوش مصنوعی: ای جان عزیز من، تو همچون پریای از لطافت و زیبایی. اگر پری جان باشد، تو از جان شیرین نیز دلپذیرتری.
گوییا بر آب حیوان برگ نیلوفر دمید
آن تن نازک به زیر فوطه نیلوفری
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که روی سطح آب، حیوانی شبیه به فرفرههای نیلوفر آبی در حال حرکت است و آن موجود لطیف زیر لایهای از نیلوفر پنهان شده است.
خواستم جورت بگویم، خوف دل بربست لب
لیک رخ را چون کنم، دارد زبان زرگری
هوش مصنوعی: خواستم با تو به طور صادقانه صحبت کنم، ولی ترس دلم مانع شد. حالا چطور میتوانم به تو بگویم که چهرهات چه زیبایی دارد، زیرا زبان من تنها به تمجید از زیبایی تو میرسد.
کافرا، تا چند تو خون مسلمانان خوری
بار دیگر گر مسلمانی، بدین سو بنگری
هوش مصنوعی: ای کافر، تا کی میخواهی خون مسلمانان را بریزی؟ اگر راست میگویی مسلمان هستی، یک بار دیگر به این سو نگاه کن.
دل ز من دزدیدی و کردی نهان در زیر چشم
پس همی خواهی به خنده جان من بیرون بری
هوش مصنوعی: تو دل مرا از من دزدیدی و آن را در پرتو نگاهت پنهان کردی، پس چطور میخواهی با خندهات جان مرا به بیرون بیاوری؟
چون بدیدم چشم غلتانت، گزیدم پشت دست
کعبتین آنجا دو چشم، اینجا عجب بازیگری
هوش مصنوعی: وقتی چشمهای تو را دیدم که در حال لغزیدن بودند، دستی بر پشت کعبه زدم. دو چشمت در آنجا وجود دارد، اما اینجا چه نمایش عجیبی راه انداختهای!
چشمهای من چو دریا گشت و لبها خشک ماند
چون تو سلطان را چنین بد ملک خشکی و تری
هوش مصنوعی: چشمان من به وسعت دریا شده است و لبهایم خشک ماندهاند. وقتی که تو، ای سلطان، چنین وضعیت بدی برای سرزمینت به وجود آوردهای، که نه خشکی و نه تری در آن وجود دارد.
سوز عاشق لطف معشوق است، بر پروانه نیست
منت شمع آنکه دادش دولت خاکستری
هوش مصنوعی: عشق و شوق عاشق به خاطر محبت معشوق است و پروانهای که با شمع برافروخته میشود، نیازی به قدردانی از معشوق ندارد، زیرا این عشق و محبت خود نعمت بزرگی برای اوست.
می کنی شوخی که، خسرو، جامه ها چندین مدر
خویشتن را گو که چندین پرده دل می دری
هوش مصنوعی: خودت را به شوخی مگیر، ای خسرو، چندین لباس و پرده برتن داری، بگو چه مقدار از دل خود را میکَنی و میزاری بیرون؟
حاشیه ها
1389/05/04 10:08
منصور محمدزاده
خواهشمند است بیت را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
خواستم جورت بگویم خون دل بر بست لب
لیک رخ را چون کنم دارد زبان زرگری
---
پاسخ: با تشکر، «زیان» با «زبان» جایگزین شد.