شمارهٔ ۱۸۳۸
ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می کنی
می کنی دیوانه و دیوانه تر هم می کنی
زلف تو از پر دلی صد قلب دلها را شکست
بس که تو بر تو دلش در زیر هم خم می کنی
بر درت جان می کنم، مزدم ز رویت یک نظر
شاه خوبانی، چرا مزد گداکم می کنی؟
خاست طوفانی هم از خاک شهیدان زآستانت
وه چگونه خسپد آن خونها که هر دم می کنی؟
کشتگانت را به آب دیده می شویند خلق
ای عفاک الله تو باری دیده را نم می کنی
شعله های خود، دلا، روشن مکن هر جا، از آنک
تازه داغی بر دل یاران محرم می کنی
درد خسرو را زیادت می کنی، ای پندگو
تو حساب خویش می دانی که مرهم می کنی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می کنی
می کنی دیوانه و دیوانه تر هم می کنی
هوش مصنوعی: ای زیبای دلنواز، هر چه به آداب و رفتار انسانی بیاعتنا هستی، باعث میشوی که من بیشتر به دیوانگی گرایش پیدا کنم.
زلف تو از پر دلی صد قلب دلها را شکست
بس که تو بر تو دلش در زیر هم خم می کنی
هوش مصنوعی: زلف تو به خاطر زیباییاش، باعث درد و رنج خیلیها شده است. به قدری که تو با دلها بازی کردهای و آنها را شکستهای که هر بار دلها در عشق تو نرم و خم میشوند.
بر درت جان می کنم، مزدم ز رویت یک نظر
شاه خوبانی، چرا مزد گداکم می کنی؟
هوش مصنوعی: من در درگاه تو جان میدهم و به خاطر زیباییات فقط یک نگاه از تو میخواهم. چرا با این حال، به من که بندهات هستم، پاداش میدهی؟
خاست طوفانی هم از خاک شهیدان زآستانت
وه چگونه خسپد آن خونها که هر دم می کنی؟
هوش مصنوعی: از خاک شهیدان طوفانی به پا میخیزد و چگونه میتوان آن خونها را نادیده گرفت که هر لحظه فریاد میزنند؟
کشتگانت را به آب دیده می شویند خلق
ای عفاک الله تو باری دیده را نم می کنی
هوش مصنوعی: مردم، کشتههای خود را با اشک میشویند، ای کسی که خدا تو را از گناه پاک کرده، تو حتی اشک هم برای آنها نمیریزی.
شعله های خود، دلا، روشن مکن هر جا، از آنک
تازه داغی بر دل یاران محرم می کنی
هوش مصنوعی: دل خود را در هر جا آتش نزن، زیرا که با این کار، دلی را که تازه زخم خورده است، بیشتر میسوزانی.
درد خسرو را زیادت می کنی، ای پندگو
تو حساب خویش می دانی که مرهم می کنی
هوش مصنوعی: شما با نصیحتهای خود درد خسرو را بیشتر میکنی، ای موعظهگر، خودت خوب میدانی که در واقع چارهای برای او نمیکنی.