گنجور

شمارهٔ ۱۸۳۲

ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشنی
چند به شوخی و خوشی گِرد هلاک من تنی
وه که ز شوق چون تویی دود بر آمد از دلم
خوب نه‌ای تو آفتی، دوست نه‌ای، تو دشمنی
بهر خدای دست را پیش از آستین مکش
زانکه زبان بری تو از ریزش خون چون منی
می بخور و به دامنم پاک بکن دهان و لب
تا نکنم از این سپس دعوی پاکدامنی
دعوی مهر وآنگهی بر دل خسته رخنه‌ها
ریش منست آخر این، چند نمک پراگنی
در گذر براق تو خاک شد استخوان من
منتظر عنایتم، گر نظری در افگنی
ای که سوار می‌روی ترکش ناز بر کمر
زین چه که غمزه می‌زنی، تیر چرا نمی‌زنی؟
دل که بسوخت در غمت، طعنه چه می‌زنی دگر؟
شیشهٔ نازک مرا سنگ مزن که بشکنی
کبر تو ار چه می‌کشم، زانکه لطیف و دلکشی
خوب نیاید، ای پسر، از چو تویی فروتنی
خسروِ خسته پیش ازین داشت رُعونتی به سر
چون به ریاضت غمت جمله ببُرد توسنی؟

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشنی
چند به شوخی و خوشی گِرد هلاک من تنی
هوش مصنوعی: ای کسی که از غبار غم، روشنایی را در چشمم به وجود آوردی، چندین بار به شوخی و شادی، به سمت هلاکت من قدم برداشتی.
وه که ز شوق چون تویی دود بر آمد از دلم
خوب نه‌ای تو آفتی، دوست نه‌ای، تو دشمنی
هوش مصنوعی: ای دوست، به خاطر شوق شدیدی که به تو دارم، آتش در دلم شعله‌ور شده است. تو خیر هرگز نیستی، نه به عنوان دوست، بلکه به عنوان دشمن به نظر می‌رسی.
بهر خدای دست را پیش از آستین مکش
زانکه زبان بری تو از ریزش خون چون منی
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آستین خود را بالا بزنید، دستتان را برای دعا یا درخواست به سمت خدا دراز نکنید، زیرا ممکن است زبان شما را از گفتن حقیقت بازدارد و باعث شود خون بر زمین بریزد.
می بخور و به دامنم پاک بکن دهان و لب
تا نکنم از این سپس دعوی پاکدامنی
هوش مصنوعی: می‌گوید از می نوش و با آن دامنم را تمیز کن تا دیگر نتوانم ادعای پاکدامنی و عفت کنم.
دعوی مهر وآنگهی بر دل خسته رخنه‌ها
ریش منست آخر این، چند نمک پراگنی
هوش مصنوعی: ادعای محبت و عشق تو، در حالی که بر دل خسته من زخم و درد می‌زنی، واقعاً بی‌معناست. چرا اینقدر بر زخم‌های من نمک می‌پاشی؟
در گذر براق تو خاک شد استخوان من
منتظر عنایتم، گر نظری در افگنی
هوش مصنوعی: در مسیر حضور تو، استخوان‌های من به خاطر انتظار لطف تو خاک شده‌اند. اگر نگاهی به من بیندازی، اطمینان دارم که حال و روزم تغییر خواهد کرد.
ای که سوار می‌روی ترکش ناز بر کمر
زین چه که غمزه می‌زنی، تیر چرا نمی‌زنی؟
هوش مصنوعی: ای کسی که با ظاهری زیبا و ناز به سوارکاری مشغولی، چرا با چشمان غمزه‌ات تیر دل‌خواهی را به سمت من پرتاب نمی‌کنی؟
دل که بسوخت در غمت، طعنه چه می‌زنی دگر؟
شیشهٔ نازک مرا سنگ مزن که بشکنی
هوش مصنوعی: وقتی دل من به خاطر غم تو سوخته، چرا همچنان به من طعنه می‌زنی؟ من مثل شیشه‌ای نازک هستم، چرا سنگ می‌زنی که مرا بشکنی؟
کبر تو ار چه می‌کشم، زانکه لطیف و دلکشی
خوب نیاید، ای پسر، از چو تویی فروتنی
هوش مصنوعی: اگرچه من از خودبزرگ‌بینی تو رنج می‌برم، اما زیبایی و لطافت تو نسبت به دیگران قابل مقایسه نیست، بنابراین، ای پسر، برای کسی مثل تو، تواضع و فروتنی مناسب‌تر است.
خسروِ خسته پیش ازین داشت رُعونتی به سر
چون به ریاضت غمت جمله ببُرد توسنی؟
هوش مصنوعی: خسرو خسته که قبلاً جذابیت و زیبایی خاصی داشت، حالا به خاطر غم و رنجی که می‌کشد، آن زیبایی‌اش را از دست داده است. این تغییر حال او نشان‌دهنده تأثیر عواطف و مشکلات بر ظاهر و شخصیت فرد است.

حاشیه ها

1403/03/02 22:06
حسین رضایی.م

واقعا زیباست!