گنجور

شمارهٔ ۱۸۳۰

دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من تویی
بوی سمن نمی کشم، زانکه بهار من تویی
روی زمین گر از صبا سیرگه شکوفه شد
من چه گره کنم از آن، لاله عذرا من تویی
گر ز قرار می رود هوش من از تو، گو برو
من به قرار خود خوشم، هوش و قرار من تویی
گر چه سوار آسمان خانه به خانه می رود
کی نگرم به سوی او، فتنه سوار من تویی
چشم من از نگار خون نقش تو می کند به رخ
دل بنهم به نقش او هر چه نگار من تویی
خسرو خسته بر درت کشته تیر غمزه شد
هیچ نگفتی، ای فلان، کشته زار من تویی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من تویی
بوی سمن نمی کشم، زانکه بهار من تویی
هوش مصنوعی: به گل دست نمی‌زنم چون تو مانند نگار من هستی و بوی گل‌های زعفرانی را احساس نمی‌کنم چرا که بهار من تو هستی.
روی زمین گر از صبا سیرگه شکوفه شد
من چه گره کنم از آن، لاله عذرا من تویی
هوش مصنوعی: اگر بادی از سمت بهشت بر بیاید و زمین را پر از گل کند، من چه کار می‌توانم بکنم وقتی که تو همان لاله عذرا هستی؟
گر ز قرار می رود هوش من از تو، گو برو
من به قرار خود خوشم، هوش و قرار من تویی
هوش مصنوعی: اگر قرار و آرامش من از تو دور شود، بگو برو، چون من به آرامش خود راضی‌ام؛ اما هوش و آرامش من تو هستی.
گر چه سوار آسمان خانه به خانه می رود
کی نگرم به سوی او، فتنه سوار من تویی
هوش مصنوعی: هرچند که سوار آسمان از خانه‌ای به خانه دیگر می‌رود، من به تو که فتنه‌ای در دلم به همراه داری، نمی‌توانم نگاه نکنم.
چشم من از نگار خون نقش تو می کند به رخ
دل بنهم به نقش او هر چه نگار من تویی
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر زیبایی تو، تصاویر خونین و احساسی را می‌کشد. به دل خود می‌سپارم به جای آن نقش و نگار، زیرا تو تنها زیبای من هستی.
خسرو خسته بر درت کشته تیر غمزه شد
هیچ نگفتی، ای فلان، کشته زار من تویی
هوش مصنوعی: خسرو، که به شدت خسته و رنجور است، در مقابل درِ تو به خاطر تیر نگاه غم‌انگیز تو جان داده است. تو هیچ حرفی نزدی و حال آنکه من به خاطر تو در این وضعیت گرفتار آمده‌ام.