گنجور

شمارهٔ ۱۸۲۸

قصد که داری، ای پسر، باز چنین که می روی
کآفت و فتنه نوی در دل و دین که می روی
باز دگر بلای جان آمد و تا گرفت خون
تا به تو افتدش نظر، مست چنین که می روی
غمزه بس است قتل را، تیر و کمان چه می بری؟
غصه همی کشد مرا، زین به کمین که می روی
گر چه نمی کشی مرا، هم نفسی ز پا نشین
بر من خسته جان و دل از نو همین که می روی
می روی اندرون جان ور به دروغ گویمت
سر بشکاف، جان بکن، نیک ببین که می روی
خلق نداند اینکه هست از پی فتنه رفتنت
خسرو اگر نمی شود بر سر این که می روی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قصد که داری، ای پسر، باز چنین که می روی
کآفت و فتنه نوی در دل و دین که می روی
هوش مصنوعی: پسر، هدفت را مشخص کن؛ چون اگر به همین شکل ادامه دهی، در دل و ایمانت آسیب و مشکل ایجاد می‌شود.
باز دگر بلای جان آمد و تا گرفت خون
تا به تو افتدش نظر، مست چنین که می روی
هوش مصنوعی: دوباره مصیبت جانسوزی پیش آمده و تا وقتی که خون دل نریزم، به تو نمی‌توانم نگاه کنم. در حالی که مستی تو را می‌بینم، در حال رفتن هستی.
غمزه بس است قتل را، تیر و کمان چه می بری؟
غصه همی کشد مرا، زین به کمین که می روی
هوش مصنوعی: نگاه تو کافی است تا کسی را بکشی، دیگر چه نیازی به تیر و کمان است؟ غم و غصه من به اندازه کافی سنگینی می‌کند، چه کسی است که تو را در کمین ببیند و با تو برود؟
گر چه نمی کشی مرا، هم نفسی ز پا نشین
بر من خسته جان و دل از نو همین که می روی
هوش مصنوعی: هرچند که مرا نمی‌کشی، اما از من دور نشو و پیش من نایست. اینها را با دل و جان خسته‌ام می‌گویم، فقط همین که تو از کنارم می‌روی، دلگیرم می‌کند.
می روی اندرون جان ور به دروغ گویمت
سر بشکاف، جان بکن، نیک ببین که می روی
هوش مصنوعی: اگر به دروغ از تو بگویم که جانم را بکش، بهتر است ببینی که واقعاً چه چیزی در درون من وجود دارد و به کجا می‌روی.
خلق نداند اینکه هست از پی فتنه رفتنت
خسرو اگر نمی شود بر سر این که می روی
هوش مصنوعی: مردم نمی‌دانند که به خاطر فتنه و آشفتگی، تو از اینجا می‌روی. اگر نمی‌خواهی در مورد رفتنت صحبت کنیم، بهتر است بر سر این موضوع نرویم.