شمارهٔ ۱۸۲۷
نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی شوی
مهر فزون نمی شود تا تو به کین نمی شوی
صد ستم و جفای تو یاد نمی کنم به دل
هیچ فرامشم به دل، ای بت چین، نمی شوی
می نگری در آینه، من ز قرار می شوم
گر چه تو نیز می شوی، لیک چنین نمی شوی
از تو چنین که می رسد نور به ماه آسمان
در عجبم که تو چرا ماه زمین نمی شوی!
جان کسان که می شود هر شبی ار به کین تو
خود دل تو نمی شود تا تو به کین نمی شوی
جور و جفا نبود بس، بر سکنات نیز شد
باری از آن بتر مشو، گر به از این نمی شوی
آخر امید پای تو داشت سرم به خاک ره
گیر که از کرشمه تو بر سر این نمی شوی
چون دل خسرو از غمت گوشه نشین غم شده
وه که تو هیچگه بر او گوشه نشین نمی شوی
شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن من شویشمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که می روی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی شوی
مهر فزون نمی شود تا تو به کین نمی شوی
هوش مصنوعی: هیچ دلی نیست که هر لحظه تحت تاثیر محبت دین قرار نگیرد و عشق زیاد نمیشود مگر اینکه تو نسبت به کینه و دشمنی احساس بکنی.
صد ستم و جفای تو یاد نمی کنم به دل
هیچ فرامشم به دل، ای بت چین، نمی شوی
هوش مصنوعی: هرگز بدیها و ستمهای تو را در دل یاد نمیکنم، ای بت چین، حتی اگر فراموش کنم، باز هم هرگز نمیتوانی در دل من جایی پیدا کنی.
می نگری در آینه، من ز قرار می شوم
گر چه تو نیز می شوی، لیک چنین نمی شوی
هوش مصنوعی: به آینه نگاه میکنی و من تحت تاثیر میشوم، هرچند تو هم تحت تاثیر قرار میگیری، اما مانند من نمیشوی.
از تو چنین که می رسد نور به ماه آسمان
در عجبم که تو چرا ماه زمین نمی شوی!
هوش مصنوعی: از تو اینقدر نور میتابد که به ماه آسمان میرسد. متعجبم که چرا تو به مانند ماه زمین نمیشوی!
جان کسان که می شود هر شبی ار به کین تو
خود دل تو نمی شود تا تو به کین نمی شوی
هوش مصنوعی: کسانی که هر شب به خاطر کینه تو جان میسپارند، دل تو هرگز به آنها وابسته نمیشود تا زمانی که خودت به این کینه دچار نشوی.
جور و جفا نبود بس، بر سکنات نیز شد
باری از آن بتر مشو، گر به از این نمی شوی
هوش مصنوعی: سختی و ظلم کافی نیست، حالا بر سکونت هم بارِ سنگینی آمده است. نترس، چون اگر از این وضعیت بدتر نشوی، بهتر نمیشوی.
آخر امید پای تو داشت سرم به خاک ره
گیر که از کرشمه تو بر سر این نمی شوی
هوش مصنوعی: در نهایت، من به این امیدوار بودم که اگر به پای تو بیفتم و خود را به خاک بیندازم، شاید از جاذبه و زیبایی تو به سرنوشت بهتری دست پیدا کنم.
چون دل خسرو از غمت گوشه نشین غم شده
وه که تو هیچگه بر او گوشه نشین نمی شوی
هوش مصنوعی: وقتی دل خسرو به خاطر غمت در گوشهای از غم نشسته، دریغ که تو هرگز در آن گوشه کنار او نمینشینی.