گنجور

شمارهٔ ۱۸۲۶

جان به فدات می کنم، بو که از آن من شوی
مرده تنی من ببین، کوش کز آن من شوی
شد به بقین دیگران ماه تمام روی تو
چشمه آفتاب شو، گر به گمان من شوی
چند به چربی زبان همچو چراغ سوزیم
سوخته عاقبت گهی هم به زبان من شوی
گر به فغان من ترا دردسری ست، باز ده
نیستم آن طمع که تو دردستان من شوی
سیم بگیرم از برت، گر بکنی عنایتی
وام بخواهم از لبت، گر تو ضمان من شوی
برگذر دو چشم من کاب روانست در گذر
پیش که غرقه ناگهان ز آب روان من شوی
فتنه خسروی به رخ، پهلوی من نشین دمی
بو که به چیزی از بلا، فتنه نشان من شوی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان به فدات می کنم، بو که از آن من شوی
مرده تنی من ببین، کوش کز آن من شوی
هوش مصنوعی: جانم را فدای تو می‌کنم، اگر تو از آنِ من شوی. بدن بی‌جانم را ببین، تلاش کن که به من بپیوندی.
شد به بقین دیگران ماه تمام روی تو
چشمه آفتاب شو، گر به گمان من شوی
هوش مصنوعی: اگر دیگران در کمال و زیبایی به اوج رسیده‌اند، تو باید همچون خورشید بدرخشی؛ به شرطی که به باور من تبدیل به آن شوی.
چند به چربی زبان همچو چراغ سوزیم
سوخته عاقبت گهی هم به زبان من شوی
هوش مصنوعی: به چند بار بر زبان چرب و نرم سخن گفتن مانند شعله‌ای در حال سوختن، در نهایت ممکن است که زبانی همچون زبان من بسوزی و دچار عذاب و مشکل شوی.
گر به فغان من ترا دردسری ست، باز ده
نیستم آن طمع که تو دردستان من شوی
هوش مصنوعی: اگر فریاد من برایت مشکل یا دردی ایجاد کند، نگران نباش، که من هرگز امیدی ندارم که تو برایم آرامشی بیاوری.
سیم بگیرم از برت، گر بکنی عنایتی
وام بخواهم از لبت، گر تو ضمان من شوی
هوش مصنوعی: اگر تو با محبت و نوازش مرا حمایت کنی، می‌توانم از تو چیزهای باارزشی بگیرم و اگر تو از لبانت به من لطف کنی، می‌توانم به تو اعتماد کرده و از تو طلب کنم.
برگذر دو چشم من کاب روانست در گذر
پیش که غرقه ناگهان ز آب روان من شوی
هوش مصنوعی: دو چشم من مانند دو رود روان هستند. اگر در مسیر خود بیفتی، ناگهان غرق در آب روان من خواهی شد.
فتنه خسروی به رخ، پهلوی من نشین دمی
بو که به چیزی از بلا، فتنه نشان من شوی
هوش مصنوعی: دنیا در زیبایی و جاذبه‌اش شبیه به شکوهمندی خسرو است، اما لحظه‌ای کنار من بنشین و ببیند که چگونه درد و رنج باعث می‌شود که زیبایی‌ها و فتنه‌ها در من نمایان شوند.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۸۲۶ به خوانش فاطمه زندی