گنجور

شمارهٔ ۱۸۲۴

زینسان که از هر موی خود زنجیر صد دل می کنی
مردن هم از گیسوی خود بر خلق مشکل می کنی
هم جان و تن مأوای تو، هم دیده و دل جای تو
ای از تو ویران خانه ها هر جا که منزل می کنی
بیرون میا در آفتاب، آزرده می‌گردد تنت
یا روی خود با روی او نسخه مقابل می کنی
دلها بری و خون کنی، ای ظالم، آخر رحمتی
آن دل که خواهی کرد خون بهر چه حاصل می کنی
با خار و خس خاک رهش کردم به دیده، گفت چون
می نایم از ننگ اندرون، خانه چه کهگل می کنی
بر من چه غمزه می زنی، کآمد به لب جانم ز غم
این جان یک دم مانده را بهر چه بسمل می کنی؟
ای پندگو، گر شد فزون از خوردن خون جگر
چون من نخواهم زیستن دانم چه بر دل می کنی
خاک ره خود می کنی آلوده از خون کسان
چون حق چشم ماست این، بهر چه بسمل می کنی؟
خسرو که در چاه زنخ اندازی و برناریش
جادوست، پس او را نگر، در چاه بابل می کنی؟

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زینسان که از هر موی خود زنجیر صد دل می کنی
مردن هم از گیسوی خود بر خلق مشکل می کنی
هوش مصنوعی: تو با هر مویی که داری، زنجیرهای محبت و وابستگی را برای دل‌های بسیاری می‌سازی و حتی در میانسالی با زیبایی‌های خود هم بر مردم سختی را می‌بخشی.
هم جان و تن مأوای تو، هم دیده و دل جای تو
ای از تو ویران خانه ها هر جا که منزل می کنی
هوش مصنوعی: تو هم روح و هم جسم من هستی، هم چشم و هم دل من به تو تعلق دارند. ای کسی که هر جا که بروی، خانه‌ها را به ویرانی می‌کشی.
بیرون میا در آفتاب، آزرده می‌گردد تنت
یا روی خود با روی او نسخه مقابل می کنی
هوش مصنوعی: درتابش آفتاب بیرون نیا، چون باعث اذیت و ناراحتی بدنت می‌شود. با نگاه کردن به او، خودت را درمان می‌کنی.
دلها بری و خون کنی، ای ظالم، آخر رحمتی
آن دل که خواهی کرد خون بهر چه حاصل می کنی
هوش مصنوعی: ای ظالم، دل‌ها را آزار می‌دهی و خون می‌ریزی، ولی در نهایت چه بهره‌ای از این کار به دست می‌آوری؟ رحم و محبت را فراموش کرده‌ای و دیگر نمی‌دانی که این دل‌ها چه احساسی دارند.
با خار و خس خاک رهش کردم به دیده، گفت چون
می نایم از ننگ اندرون، خانه چه کهگل می کنی
هوش مصنوعی: من با خار و خاشاک، مسیرش را پر کردم و با چشم دیدم که او گفت: وقتی من از شرم درون دم می‌زنم، چرا می‌خواهی خانه‌ام را کثیف کنی؟
بر من چه غمزه می زنی، کآمد به لب جانم ز غم
این جان یک دم مانده را بهر چه بسمل می کنی؟
هوش مصنوعی: چرا با ناز و غمزه به من می‌نگری؟ جانم به خاطر درد و رنجی که دارم، در آستانه‌ی مرگ است. چرا می‌خواهی این جان را که تنها لحظه‌ای بیش برای زندگی‌اش باقی نمانده، آزار دهی؟
ای پندگو، گر شد فزون از خوردن خون جگر
چون من نخواهم زیستن دانم چه بر دل می کنی
هوش مصنوعی: ای نصیحت‌کننده، اگر بخواهی بیشتر از آنچه که مایه‌ی درد و رنج است، بر من تحمیل کنی، من دیگر نمی‌خواهم زندگی کنم و می‌دانم چه بر دل تو می‌گذرد.
خاک ره خود می کنی آلوده از خون کسان
چون حق چشم ماست این، بهر چه بسمل می کنی؟
هوش مصنوعی: تو در راه خود، خاک را با خون مردم آلوده می‌کنی و چون حق و حقیقت برای ما اهمیت دارد، به چه دلیلی دیگران را به قتل می‌رسانی؟
خسرو که در چاه زنخ اندازی و برناریش
جادوست، پس او را نگر، در چاه بابل می کنی؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خسرو، کسی است که در موقعیت سختی قرار دارد و به نظر می‌رسد که تحت تأثیر سحر و جادو قرار گرفته است. بنابراین، باید احتیاط کرد و از او دوری کرد، زیرا ممکن است در دام مشکلات و دردسرهایی مشابه افتاد.