شمارهٔ ۱۸۲۲
ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خندان تری
چون لاله تر نازکی، چون سرو در بستان تری
گل داشت وقتی بوی تو، آمد به دعوی سوی تو
از آفتاب روی تو شد خشک با چندان تری
یارب چه اندام تر است آن کت به پیراهن در است
آب حیات ار چه تر است، اما ندارد آن تری
اکنون که برنا می شوی، آرام دلها می شوی
هر چند دانا می شوی، از کودکان نادانتری
با عهدت، ای پیمان شکن، گفتی نمی یارم سخن
کز عهد زلف خویشتن بدعهد و بد پیمان تری
یوسف به هفده قلب اگر ارزان بود اندر نظر
گر جان دهم عالم به سر، از وی بسی ارزان تری
گفت منت آید گران، وز همچو من تو بر کران
خوبی و رعنایی، از آن هر روز نافرمان تری
سلطان کند گر هر زمان تیغ سیاست را روان
تو در سیاست جان جان، حقا کزو سلطانتری
گر جان کند خسرو زیان، با تو چه در گیرد از آن
کز بهر جان عاشقان هر روز نافرمان تری
شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان خوشتریشمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابکروی، از آسمان کیستی؟
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خندان تری
چون لاله تر نازکی، چون سرو در بستان تری
هوش مصنوعی: ای تو با قامت خوش مانند شاخههای گل، از گلبرگها نیز شادابتر و خندانتر هستی. نازکیات چنان است که همچون لالههاست، و زیباییات به قدری است که مانند درختان سرو در باغ تاثیرگذار و چشمنواز هستی.
گل داشت وقتی بوی تو، آمد به دعوی سوی تو
از آفتاب روی تو شد خشک با چندان تری
هوش مصنوعی: وقتی بوی تو به دل رسید، گل خشک شد. آفتاب چهرهات باعث شد که گل با همه رطوبتش بیتاب شود.
یارب چه اندام تر است آن کت به پیراهن در است
آب حیات ار چه تر است، اما ندارد آن تری
هوش مصنوعی: ای خدا، آن کت (لباس) که بر تن دلبر است، چه زیبا و جذاب به نظر میرسد! هرچند آب حیات، که زندگیبخش است، تازگی و رطوبت دارد، اما این کت آن حس و لطافت را ندارد.
اکنون که برنا می شوی، آرام دلها می شوی
هر چند دانا می شوی، از کودکان نادانتری
هوش مصنوعی: زمانی که بزرگ میشوی و به بلوغ میرسی، به آرامش و دلگرمی دیگران تبدیل میشوی، هرچند که علم و تجربه بیشتری کسب میکنی، اما باز هم در بعضی از مسائل از کودکان بیخبرتر خواهی بود.
با عهدت، ای پیمان شکن، گفتی نمی یارم سخن
کز عهد زلف خویشتن بدعهد و بد پیمان تری
هوش مصنوعی: تویی که به وعدهات وفا نکردی و گفتی نمیخواهم با کسی سخن بگویم، در حالی که خودت نسبت به زلف و عشقات بدعهد و پیمانشکنتر هستی.
یوسف به هفده قلب اگر ارزان بود اندر نظر
گر جان دهم عالم به سر، از وی بسی ارزان تری
هوش مصنوعی: اگرچه یوسف به هفده دل قیمت کمی دارد، ولی من برای او جانم را میدهم. در واقع، او از هیچ چیز در دنیا برای من باارزشتر نیست.
گفت منت آید گران، وز همچو من تو بر کران
خوبی و رعنایی، از آن هر روز نافرمان تری
هوش مصنوعی: فردی به دیگری میگوید که اگر خوبی و زیبایی تو اینقدر غنی و فراوان است، پس چرا هر روز کمتر از قبل به آن توجه میکنی و نافرمانی میکنی؟ تو به خاطر داشتن این ویژگیها باید بیشتر از آنها بهرهبرداری کنی و به آنها ارج نگذاری.
سلطان کند گر هر زمان تیغ سیاست را روان
تو در سیاست جان جان، حقا کزو سلطانتری
هوش مصنوعی: اگر سلطانی هر زمان با تکیه بر سیاست و قدرت خود، در کارها لبه تیز تیغ را به کار برد، تو با تدبیر و زیرکیات در سیاست به جایگاه والاتری دست پیدا خواهی کرد.
گر جان کند خسرو زیان، با تو چه در گیرد از آن
کز بهر جان عاشقان هر روز نافرمان تری
هوش مصنوعی: اگر خسرو به خاطر عشقش جان بدهد، تو چه رابطهای با این موضوع داری، در حالی که به خاطر عشق عاشقان هر روز سرکشتر میشوی؟