شمارهٔ ۱۸۱۸
ای برده دلم به دلستانی
هم جان منی و هم جهانی
جان می رودم برون و غم نیست
غم زانست که در میان جانی
دود از دل عاشقان برآرد
حسن تو ز آتش جوانی
از سوز غم تو برنخیزم
با آنکه بر آتشم نشانی
بگشای دهان خویش تا دست
شوییم ز آب زندگانی
هر شب منم و خیال زلفت
شبهای دراز و پاسبانی
من خواهم داد جان به عشقت
هر چند تو قدر آن ندانی
از دوستی تو ناتوانم
ای دوست، ببر اگر توانی
خسرو که بمرد، زنده گردد
گر دم دهدش مسیح ثانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای برده دلم به دلستانی
هم جان منی و هم جهانی
هوش مصنوعی: ای دلبند من، تو نه تنها محبوب منی، بلکه زندگی و تمام هستی من هم هستی.
جان می رودم برون و غم نیست
غم زانست که در میان جانی
هوش مصنوعی: روح من در حال خروج است، ولی نگران نیستم. نگرانم به خاطر این است که در میان من، زندگی حضور دارد.
دود از دل عاشقان برآرد
حسن تو ز آتش جوانی
هوش مصنوعی: حسن تو مانند آتش جوانی، دل عاشقان را میسوزاند و باعث میشود که از دل آنها دودی بلند شود.
از سوز غم تو برنخیزم
با آنکه بر آتشم نشانی
هوش مصنوعی: از شدت غم تو نمیتوانم بلند شوم، هرچند که بر روی آتش نشستهام.
بگشای دهان خویش تا دست
شوییم ز آب زندگانی
هوش مصنوعی: برای اینکه از زندگی لذت ببریم و به راحتی احساس شادی و آرامش کنیم، باید به بیان حرفهای خود و بیان احساساتمان بپردازیم.
هر شب منم و خیال زلفت
شبهای دراز و پاسبانی
هوش مصنوعی: هر شب من به فکر زلف توام، شبهای طولانی را میگذرانم و در انتظار تو هستم.
من خواهم داد جان به عشقت
هر چند تو قدر آن ندانی
هوش مصنوعی: من برای عشق تو آمادهام هرچند که تو ارزش آن را ندانسته باشی و به آن توجه نکنی.
از دوستی تو ناتوانم
ای دوست، ببر اگر توانی
هوش مصنوعی: من در دوستی با تو ضعیف و ناتوان هستم، ای دوست، اگر میتوانی، این بار را از دوش من بردار.
خسرو که بمرد، زنده گردد
گر دم دهدش مسیح ثانی
هوش مصنوعی: اگر خسرو بمیرد، باز هم زنده میشود اگر مسیح دومی به او زندگی ببخشد.