شمارهٔ ۱۸۰۴
چه کردم کآخرم فرمان نکردی
بدیدی دردم و درمان نکردی
ز هجران تو کفری هست بر من
شب کفر مرا ایمان نکردی
به دشواری برآمد جانم از تن
ببردی جان من، آسان نکردی
چه جانها کان به وجه بوسه تو
برفت و نرخ را ازان نکردی
به گریه خواستم وصلت در این ملک
گدای خویش را سلطان نکردی
به کویت آرزومندان نمودند
نگاهی جانب ایشان نکردی
ترا گفتم که یک روزی مرا باش
برفتی از من و فرمان نکردی
دلم بردی و گفتی خواهمت داد
چو رفتی، پیش یاد آن نکردی
ندیدی عیش خسرو تلخ هرگز
به حلوای لبش مهمان نکردی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه کردم کآخرم فرمان نکردی
بدیدی دردم و درمان نکردی
هوش مصنوعی: من چه کردهام که در نهایت، تو به من فرمان ندادستی؟ درد من را دیدی اما برای درمان آن کاری نکردی.
ز هجران تو کفری هست بر من
شب کفر مرا ایمان نکردی
هوش مصنوعی: وجود نازنینت در نبودت به من احساس بیایمانی میدهد و تلاشهایم برای ایمان آوردن بینتیجه میماند.
به دشواری برآمد جانم از تن
ببردی جان من، آسان نکردی
هوش مصنوعی: جانم به سختی از جسمم جدا شد و تو، ای جان من، این کار را برایم آسان نکردی.
چه جانها کان به وجه بوسه تو
برفت و نرخ را ازان نکردی
هوش مصنوعی: بسیاری از جانها به خاطر بوسهای که تو به آنها دادی، از بین رفتند و تو هیچ تغییر قیمتی در آنها ایجاد نکردی.
به گریه خواستم وصلت در این ملک
گدای خویش را سلطان نکردی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به تو در این سرزمین، به گریه و زاری پرداختم، اما تو به خواستهام پاسخ نگفتی و گدای عشق خود را به مقام سلطانی نرساندی.
به کویت آرزومندان نمودند
نگاهی جانب ایشان نکردی
هوش مصنوعی: آرزو مندان به کوی تو نگاهی کردند، اما تو به سمت آنها نگاهی نینداختی.
ترا گفتم که یک روزی مرا باش
برفتی از من و فرمان نکردی
هوش مصنوعی: به تو گفتم که روزی به من بپیوندی، اما تو از من رفتی و هیچ دستوری به من ندادی.
دلم بردی و گفتی خواهمت داد
چو رفتی، پیش یاد آن نکردی
هوش مصنوعی: دل مرا بردی و گفتی به تو خواهم داد، اما وقتی که رفتی، به یاد آن گفتگو نیفتادی.
ندیدی عیش خسرو تلخ هرگز
به حلوای لبش مهمان نکردی
هوش مصنوعی: هرگز خوشیهای خسرو را با شیرینی لبش شریک نشدی و به او اهمیت ندادی.