گنجور

شمارهٔ ۱۸۰۳

مرا زان میر خوبان نیست روزی
گدایان را ز شاهان نیست روزی
به سنگی چون سگان خرسندم از دور
گرم چوبی ز دربان نیست روزی
ز من زایل کن، ای جان، زحمت خویش
چو درمانت ز جانان نیست روزی
رو، ای اسکندر، از همراهی خضر
ترا چون آب حیوان نیست روزی
به حیله چند بتوان زیست آخر
تنی دارم کش از جان نیست روزی
هوس بردم به رویش، گفت بختم
شما را از گلستان نیست روزی
دل و جان و خرد بردی، ترا باد
مرا باری از ایشان نیست روزی
ز دردت باد روزی مند جانم
به دردی کش ز درمان نیست روزی
چه سود از گریه خسرو در این غم؟
چو کشتش را ز باران نیست روزی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا زان میر خوبان نیست روزی
گدایان را ز شاهان نیست روزی
هوش مصنوعی: من از معشوقان زیبا روزی ندارم، و گدایان نیز از شاهان روزی نمی‌گیرند.
به سنگی چون سگان خرسندم از دور
گرم چوبی ز دربان نیست روزی
هوش مصنوعی: من از دور به سنگی مانند سگ‌ها خوشحال هستم، چون مثل روز روشن است که چوبی از دربان وجود ندارد.
ز من زایل کن، ای جان، زحمت خویش
چو درمانت ز جانان نیست روزی
هوش مصنوعی: ای جان، خواستم که از دست تو خلاص شوم، چون دردی که دارم از عشق محبوب بهبود نمی‌یابد.
رو، ای اسکندر، از همراهی خضر
ترا چون آب حیوان نیست روزی
هوش مصنوعی: ای اسکندر، از دوستی خضر فاصله بگیر چرا که روزی مانند آب حیات نخواهد بود.
به حیله چند بتوان زیست آخر
تنی دارم کش از جان نیست روزی
هوش مصنوعی: چندین بار می‌توان با فریب و نیرنگ زندگی کرد، اما بالاخره بدنی دارم که از جانم جدا نمی‌شود و این روزها سر خواهد رسید.
هوس بردم به رویش، گفت بختم
شما را از گلستان نیست روزی
هوش مصنوعی: به زیبایی او بسیار متمایل شدم، اما او گفت که سرنوشت من روزی از گلستان بردن نیست.
دل و جان و خرد بردی، ترا باد
مرا باری از ایشان نیست روزی
هوش مصنوعی: تو دل و جان و عقل مرا به خود جلب کرده‌ای و من دیگر هیچ باری از اینها به تو نمی‌دهم، چرا که روزی به من باز نخواهند گشت.
ز دردت باد روزی مند جانم
به دردی کش ز درمان نیست روزی
هوش مصنوعی: از درد تو روزی جانم به درد می‌آید، اما تدبیری برای درمانش نیست.
چه سود از گریه خسرو در این غم؟
چو کشتش را ز باران نیست روزی
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده است که هیچ فایده‌ای از گریه و افسوس خسرو در این غم وجود ندارد، زیرا زمانی که دیگر نمی‌توان به کسی یا چیزی کمک کرد، اشک ریختن تنها یک حسرت است. انگار که او عذاب می‌کشد اما نمی‌تواند واقعیت را تغییر دهد و کسی که از بین رفته دیگر برنمی‌گردد.