گنجور

شمارهٔ ۱۷۹۹

ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی
در گوشه ای در گوش به تنهاش بگویی
از هر نمط آنجا سخنی درفگنی، پس
زانگونه که دانی سخن ماش بگویی
از غمزه او هست همه شهر به فریاد
آهسته بدان غمزه رعناش بگویی
با دامن پر خون چو به بازار فتادم
حال من تر دامن ترساش بگویی
گستاخی بوسه نکنم، لیک پیامی
از هر لب من با کف هر پاش بگویی
گفتی که کشد دردت از نام تو، گویم
«ای کاش بگویی و ز ما کاش بگویی!»
داد داده اویم، اگر امروز دهم جان
فردا خبری از پی فرداش بگویی
چون مردن من زحمت آن پاش تیرزد
این چاش مخوانی و همانجاش بگویی
هر چند دل خسرو ازو سوخت، نخواهم
کش هیچ ملامت کنی، اماش بگویی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی
در گوشه ای در گوش به تنهاش بگویی
هوش مصنوعی: ای باد، دلتنگی و دردهای من را به او بگو، در جایی دور، در گوشه‌ای تنها نشسته است.
از هر نمط آنجا سخنی درفگنی، پس
زانگونه که دانی سخن ماش بگویی
هوش مصنوعی: هرگونه که مایل باشی، از هر موضوعی که برایت جالب است صحبت کن، و سپس به همان شیوه که می‌دانی، درباره موضوع مورد نظر خودت نیز حرف بزن.
از غمزه او هست همه شهر به فریاد
آهسته بدان غمزه رعناش بگویی
هوش مصنوعی: از دلربایی او همه افراد شهر به آرامی در حال ناله و فریاد هستند و می‌توانی به خاطر آن دلربایی زیبا با آرامش صحبت کنی.
با دامن پر خون چو به بازار فتادم
حال من تر دامن ترساش بگویی
هوش مصنوعی: وقتی که با دامن پر از خون به بازار آمدم، حال و روزم به قدری بد بود که اگر کسی می‌دید، می‌فهمید چقدر ناامید و نگرانم.
گستاخی بوسه نکنم، لیک پیامی
از هر لب من با کف هر پاش بگویی
هوش مصنوعی: من جرات نمی‌کنم به کسی بوسه بزنم، اما هر لبی از من پیامی دارد که می‌توانی با پای خودت آن را بفهمی.
گفتی که کشد دردت از نام تو، گویم
«ای کاش بگویی و ز ما کاش بگویی!»
هوش مصنوعی: گفتی که درد تو با گفتن نامت کاهش می‌یابد، من می‌گویم: ای کاش تو نیز این را بگویی و از ما درخواست کنی که بگوییم!
داد داده اویم، اگر امروز دهم جان
فردا خبری از پی فرداش بگویی
هوش مصنوعی: من امروز جانم را می‌دهم و اگر فردا خبری از سرنوشت آن روز بگویی، چه دردی دارد؟
چون مردن من زحمت آن پاش تیرزد
این چاش مخوانی و همانجاش بگویی
هوش مصنوعی: وقتی که من می‌میرم، تو زحمت نکش، آن را در یک جلسه نیاور و در همان‌جا هم درباره‌اش صحبت نکن.
هر چند دل خسرو ازو سوخت، نخواهم
کش هیچ ملامت کنی، اماش بگویی
هوش مصنوعی: با اینکه دل خسرو به خاطر او آتش گرفته، اما نخواهم اجازه دهم که کسی مرا سرزنش کند، تنها بگوید که او چه کسی است.