شمارهٔ ۱۷۸۱
ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ای
سوی من بین، اگر اندر سر آزار نه ای
از تو هر روز گرفتار بلایی گردم
تو چه دانی که در این روز گرفتار نه ای؟
هر شب از ناله من خواب نیاید کس را
خفته ای تو که در این واقعه بیدار نه ای
با من خسته کم رویم ز تو در دیوارست
می کن آخر سخنی، صورت دیوار نه ای
نار دانی ز دو لب بر من بیمار فرست
شکر آن را که چو من در هم و بیمار نه ای
از برای دل من جان من امروز ببر
گر چه عهدی ست به دنباله این کار نه ای
یار بنشست مرا در دل و من می دانم و او
خسروا، خیز که تو محرم اسرار نه ای
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ای
سوی من بین، اگر اندر سر آزار نه ای
هوش مصنوعی: ای کسی که هیچوقت در غمی همراهم نبودهای، به من نگاه کن، حتی اگر در دلت نخواستی به من آسیب برسانی.
از تو هر روز گرفتار بلایی گردم
تو چه دانی که در این روز گرفتار نه ای؟
هوش مصنوعی: من هر روز در مشکلات و سختیهایی هستم، اما تو چه میدانی که من در این روزها چه حال و روزی دارم و درگیر چه مسائلی هستم؟
هر شب از ناله من خواب نیاید کس را
خفته ای تو که در این واقعه بیدار نه ای
هوش مصنوعی: هر شب صدای ناله و گریه من باعث بیخوابی دیگران میشود، اما تو که در این وضعیت بیخبر و بیتوجه هستی، خواب خوب و آرامی داری.
با من خسته کم رویم ز تو در دیوارست
می کن آخر سخنی، صورت دیوار نه ای
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس خستگی و ناامیدی است. گویا شاعر از کسی میخواهد که به او نزدیک شود و دردی را که تحمل میکند، بفهمد. او بیان میکند که دیوار، به نوعی میان او و دیگری قرار گرفته و نیستی و بیاحساسی طرف مقابل را به تصویر میکشد. در آخر، به این اشاره میکند که طرف مقابل باید بداند که نمیتواند به سادگی مانند دیوار بیاحساس باشد و لازم است که درک و توجه بیشتری به احساسات شعری او داشته باشد.
نار دانی ز دو لب بر من بیمار فرست
شکر آن را که چو من در هم و بیمار نه ای
هوش مصنوعی: دوست دارم از لبان تو شربتی شیرین و دلپذیر به من بیمار برسانی، زیرا تو مانند من در این حال خراب و بیمار نیستی.
از برای دل من جان من امروز ببر
گر چه عهدی ست به دنباله این کار نه ای
هوش مصنوعی: امروز جانم را برای دل من ببر، هرچند که این کار شاید با عهدی که داریم، متناقض است.
یار بنشست مرا در دل و من می دانم و او
خسروا، خیز که تو محرم اسرار نه ای
هوش مصنوعی: دوست در دل من جای دارد و من این را میدانم، اما ای بیخبر، زود برخیز که تو به رازی که فقط بین ماست، دسترسی نداری.