شمارهٔ ۱۷۷۸
ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کرده ای
یا جان بهم بیرون روی کآرام در جان کرده ای
در حیرتم تا هر شبی چون خواب می آید ترا
زینسان که در هر گوشه ای صد دل پریشان کرده ای
فتنه دمی در عهد تو بیکار ننشیند همی
از نقد جان ها لاجرم مزدش فراوان کرده ای
دی چشم را فرموده ای گه گه نظر در کشتگان
گر در پذیرد اینقدر، گبری مسلمان کرده ای
تو مست و دلها بر درت گشته روان از هر طرف
در چار بازار بلا نرخ دل ارزان کرده ای
گفتی ندانم بی سبب غمگین چه می دارد مرا؟
من آشکارا گویمت خونها که پنهان کرده ای
از نیکوان کس را نبود این مرحمت بر عاشقان
آباد بر تو کز ستم صد خانه ویران کرده ای
دانم که نتوانی وفا، لبک اندک اندک خوی کن
کانچ از جفاکاری بود چندانکه بتوان، کرده ای
دل در گلی بندم، ولی گل نیست چون تو، چون کنم؟
آخر تو هم وقتی گذر سوی گلستان کرده ای
در پیش زلف و خال تو خون جگر می ریختم
دل گفت کاین هم، خسروا، شبهای هجران کرده ای
شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خندان نه ایشمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کردهای
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کرده ای
یا جان بهم بیرون روی کآرام در جان کرده ای
هوش مصنوعی: ای درد بیدرمان من، آیا تو به طور پنهانی دلم را غارت کردهای یا جانم را به درآوردهای که آرامش را در وجودم به وجود آوردهای؟
در حیرتم تا هر شبی چون خواب می آید ترا
زینسان که در هر گوشه ای صد دل پریشان کرده ای
هوش مصنوعی: من در تعجب هستم که چرا هر شب با این حال به خواب میروی، در حالی که به نظر میرسد هر جا که میروی، دلها را دچار آشفتگی کردهای.
فتنه دمی در عهد تو بیکار ننشیند همی
از نقد جان ها لاجرم مزدش فراوان کرده ای
هوش مصنوعی: در زمان تو، هیچ وقفهای در فتنه وجود ندارد و این فتنه همواره فعال است. به همین خاطر، خاطر مردم به شدت درگیر و آسیبدیده میشود و تو پاداشی فراوان برای این وضعیت قائل شدهای.
دی چشم را فرموده ای گه گه نظر در کشتگان
گر در پذیرد اینقدر، گبری مسلمان کرده ای
هوش مصنوعی: ای چشم، تو را دستور دادهام که گاهگاهی به کشتهشدگان بنگری؛ اگر کسی بتواند به این اندازه صبر کند، در واقع او یک کافر را مسلمان کردهاست.
تو مست و دلها بر درت گشته روان از هر طرف
در چار بازار بلا نرخ دل ارزان کرده ای
هوش مصنوعی: تو در حال نشئهای و دلهای زیادی به دور تو جمع شدهاند. از هر سو، در این بازار پر از درد و رنج، قیمت دلها را پایین آوردهای.
گفتی ندانم بی سبب غمگین چه می دارد مرا؟
من آشکارا گویمت خونها که پنهان کرده ای
هوش مصنوعی: تو پرسیدی چرا بدون دلیل غمگین هستم؟ من به تو میگویم که در دل من درد و زخمهای زیادی نهفته است که شاید خودت از آنها خبر نداری.
از نیکوان کس را نبود این مرحمت بر عاشقان
آباد بر تو کز ستم صد خانه ویران کرده ای
هوش مصنوعی: هیچکس از نیکوکاران اینچنین لطفی به عاشقان نکرده است، اما تو با ستمگری، صد خانه را ویران کردهای.
دانم که نتوانی وفا، لبک اندک اندک خوی کن
کانچ از جفاکاری بود چندانکه بتوان، کرده ای
هوش مصنوعی: میدانم که نمیتوانی به وعدهات وفا کنی، پس لااقل به آرامی و به تدریج از خودت دوری کن، چرا که هر چه از بدیهایت بوده، تا جایی که توانستهای، انجام دادهای.
دل در گلی بندم، ولی گل نیست چون تو، چون کنم؟
آخر تو هم وقتی گذر سوی گلستان کرده ای
هوش مصنوعی: دل را در گلی بندم، اما گلی مثل تو نیست. چه کنم؟ در نهایت، تو هم زمانی به سمت گلستان رفتهای.
در پیش زلف و خال تو خون جگر می ریختم
دل گفت کاین هم، خسروا، شبهای هجران کرده ای
هوش مصنوعی: در مقابل زیبایی و جذابیت تو، من از دل و جان میسوزم و اشک میریزم. دل به من میگوید که این همه درد و رنجی که تحمل کردهای، به خاطر سالها فاصله و جدایی است.