گنجور

شمارهٔ ۱۷۷۷

دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خندان نه ای
هستی لطیف و خوبرو، زان در وفا خندان نه ای
زلف دوتاهت چیست این، زیر کلاهت چیست این؟
چتر سیاهت چیست این، چون بر دلم سلطان نه ای؟
یعنی تویی، ای همنشین، جانان و جان نازنین
یا خود خیالی این چنین، در پیش من جانا نه ای
چون بر تو می دارم نظر، از چیست زینسان چشم تر
آخر ندانی اینقدر نیکو نه هم نادان نه ای
تاراج دل کردی بسی، دستی برو یاری رسی
در بردن دل هر کسی می داندت، پنهان نه ای
ای عشق، داری مدخلی، در جان مشتاقان بلی
در گفتن آسانی بلی، در تاختن آسان نه ای
بشکافتی جان از میان، خود را نه پیوندی بر آن
یعنی تویی پیوند جان، پر کاله ای از جان نه ای
لب را نگر میگون شده، سرسبز ز آب و خون شده
با خضر همره چو نشده، گر چمشه حیوان نه ای
زین پیش بودی همنفس، اکنون نمی مانی به کس
خسرو همان بنده ست و بس، تو آنکه بودی، آن نه ای

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خندان نه ای
هستی لطیف و خوبرو، زان در وفا خندان نه ای
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که ای گلبرگ نرم و تازه، دیگر بر روی ما لبخند نمی‌زنی. ای موجود زیبا و خوش‌رو، دیگر در این دوستی لبخند نمی‌زنی.
زلف دوتاهت چیست این، زیر کلاهت چیست این؟
چتر سیاهت چیست این، چون بر دلم سلطان نه ای؟
هوش مصنوعی: زلف کوتاه تو چه معنایی دارد و زیر کلاهت چه چیزی نهفته است؟ این سایه‌ی سیاه تو چه مفهومی دارد وقتی که بر دلم سلطنت نمی‌کنی؟
یعنی تویی، ای همنشین، جانان و جان نازنین
یا خود خیالی این چنین، در پیش من جانا نه ای
هوش مصنوعی: ای محبوب نازنین و همنشین دل‌نواز، آیا تو وجود واقعی منی یا فقط خیال زیبایی که در ذهن من است؟ در این لحظه، انگار تو پیش من نیستی.
چون بر تو می دارم نظر، از چیست زینسان چشم تر
آخر ندانی اینقدر نیکو نه هم نادان نه ای
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه می‌کنم، نمی‌دانم چرا چشمانم این‌گونه پر از اشک است. نه به‌طور کامل می‌دانم چه می‌خواهم، نه کاملاً بی‌خبرم از این احساس.
تاراج دل کردی بسی، دستی برو یاری رسی
در بردن دل هر کسی می داندت، پنهان نه ای
هوش مصنوعی: دل بسیاری را با اعمالت خراب کردی، اما کسی دستت را برای کمک به دیگران بلند می‌کند. در دقت در به دست آوردن دل‌ها، همه تو را می‌شناسند و پنهان نیستی.
ای عشق، داری مدخلی، در جان مشتاقان بلی
در گفتن آسانی بلی، در تاختن آسان نه ای
هوش مصنوعی: ای عشق، تو در دل عاشق‌ها نفوذ داری. درست است که درباره تو صحبت کردن آسان است، ولی در عمل و تجربه‌ی عشق، کار ساده‌ای نیست.
بشکافتی جان از میان، خود را نه پیوندی بر آن
یعنی تویی پیوند جان، پر کاله ای از جان نه ای
هوش مصنوعی: اگر جان خود را از درون بشکافی، متوجه می‌شوی که هیچ پیوندی به آن نیست، زیرا تو خود پیوندنده جان هستی و تنها ظاهری از آن به‌وجود آورده‌ای، نه اینکه فقط زندگی به تو نسبت داده شده باشد.
لب را نگر میگون شده، سرسبز ز آب و خون شده
با خضر همره چو نشده، گر چمشه حیوان نه ای
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که لب‌ها به رنگی زیبا و میگون درآمده‌اند، و با وجود سرزندگی ناشی از آب و خون، همچنان نمی‌توانند به درخت خضر شبیه باشند و اگر چشمهٔ حیات وجود نداشته باشد، این همه زیبایی بی‌فایده خواهد بود.
زین پیش بودی همنفس، اکنون نمی مانی به کس
خسرو همان بنده ست و بس، تو آنکه بودی، آن نه ای
هوش مصنوعی: پیش از این تو همدم و همزبان من بودی، اما اکنون دیگر کسی را نمی‌شناسی. خسرو تنها همان بنده است و بس، اما تو کسی که بودی، دیگر آن نیستی.