شمارهٔ ۱۷۷۶
خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، برنا نهای
جورت نمیگیرم گنه، کز نیک و بد دانا نهای
هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد
زیباییت جان میبرد، یا آفتی، زیبا نهای
رخسار جانپرور ترا، شکلی ز جان خوشتر ترا
بیهوده هرکس مر ترا جان مینخواند تا نهای
آشوب عقل گمرهی بر نیکوان شاهنشهی
نی نی که خورشید و مهی، پروین نهای، جوزا نهای
سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی
یعنی تو پهلوی منی، یارب تویی این یا نهای
رویی چو گل شسته به خوی و آلوده لبها را به می
دلها به گردت پی به پی میبینمت، تنها نهای
بد عهدی و نامهربان، گه دل دهی گاهی زبان
من با توام باری به جان، گر تو ز دل با ما نهای
شوخی مکن زینها مگو کِت نیست با ما آرزو
من بندهام آنجا که تو، لیکن تویی کاینجا نهای
دیشب کشیدم از کمین زنجیر زلف عنبرین
چشم تو گفت از خشم و کین خسرو مگر دیوانهای
شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون میکند عیارهایشمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خندان نه ای
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، برنا نهای
جورت نمیگیرم گنه، کز نیک و بد دانا نهای
هوش مصنوعی: عزیزم، هنوز کوچک و نادانی و نمیتوانم از تو گناهی بپذیرم، چرا که تو هنوز از خوب و بد آگاهی نداری.
هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد
زیباییت جان میبرد، یا آفتی، زیبا نهای
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی ظهور کند، در دلها حس زیبایی را به وجود میآورد. اما اگر این زیبایی سرانجام به دل آسیب برساند، پس زیبایی واقعی نیست.
رخسار جانپرور ترا، شکلی ز جان خوشتر ترا
بیهوده هرکس مر ترا جان مینخواند تا نهای
هوش مصنوعی: چهره دلنشین تو، زیباتر از روح و جان است. هیچکس بیهوده تو را جان نمیخواند، مگر اینکه خودت در حقیقت وجود نداشته باشی.
آشوب عقل گمرهی بر نیکوان شاهنشهی
نی نی که خورشید و مهی، پروین نهای، جوزا نهای
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بررسی وضعیت عقل و درک انسان میپردازد و میگوید که عقل در مواجهه با افرادی که دارای صفات برجسته و نیکو هستند، دچار سردرگمی و آشفتگی میشود. او اشاره میکند که برای درک بهتر، باید به ذات اشیاء و انسانها توجه کرد و به زیبایی و روشنایی خورشید و ماه نیز اشاره میکند تا به کمال و زیبایی اصلی اشاره کرده باشد. در نهایت، مفهوم این است که افرادی که همچون ستارگان تشخیص داده میشوند، گمره و ناآگاه هستند و باید به ویژگیهای واقعی و درخشان افراد توجه کرد.
سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی
یعنی تو پهلوی منی، یارب تویی این یا نهای
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر حس زیبایی و لطافت در کنار محبوب است. شاعر از تجلی زیباییهای طبیعی مانند سرو و گل صحبت میکند و در واقع اشاره دارد که آنچه در کنار اوست، همانند زیباییهای طبیعت است. در نهایت، شاعر با سوالی از محبوبش، به جستجوی حقیقت وجود او پرداخته و از او میخواهد که روشن کند آیا واقعی است یا فقط تصوری از زیبایی است که میبیند.
رویی چو گل شسته به خوی و آلوده لبها را به می
دلها به گردت پی به پی میبینمت، تنها نهای
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا مانند گل داری و دهانت با شراب خوی و آلودگیها پر شده است. قلبها به دور تو در حال چرخش هستند و دائم تو را میبینم، تو تنها نیستی.
بد عهدی و نامهربان، گه دل دهی گاهی زبان
من با توام باری به جان، گر تو ز دل با ما نهای
هوش مصنوعی: گاهی دل به تو میسپارم و گاهی حرفم را میزنم، اما ای کاش به یکدیگر نزدیکتر باشیم و از دل با هم راستگو باشیم.
شوخی مکن زینها مگو کِت نیست با ما آرزو
من بندهام آنجا که تو، لیکن تویی کاینجا نهای
هوش مصنوعی: شوخی نکن و از این حرفها نزن. آرزوی من این است که بندهات باشم در جایی که تو هستی، اما تو اینجا حضور نداری.
دیشب کشیدم از کمین زنجیر زلف عنبرین
چشم تو گفت از خشم و کین خسرو مگر دیوانهای
هوش مصنوعی: دیشب در دام زنجیرهای زلف عطرآگین چشمانت گرفتار شدم، که از خشم و کینه میگوید: مگر تو دیوانهای؟