شمارهٔ ۱۷۷۴
هرروز کآفتاب برآرد زبانهای
بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانهای
نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت
باری ز چاوشان بخورم تازیانهای
از دوستی تو به سر کوی تو نماند
ناشسته ز آب دیده من آستانهای
افتاده راه من به دل و گنج معرفت
گشت از خیال سیمبران دردخانهای
سوز درون کز او جگر من کباب شد
بیرون جهد ز هر ته مویی زبانهای
مردن به کوی تو هوسم میکند، ولی
یابم اگر چو دیدن رویت بهانهای
بیداریام بکشت که هرروز ازین خمار
باشیم گه خراب چو مست شبانهای
خوابم نماند بو که رسد خواب آخرم
آغاز کن ز لازمه من فسانهای
خسرو مرو به باغ که از ناله تو دی
مرغان نخوردهاند به گلنار دانهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرروز کآفتاب برآرد زبانهای
بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانهای
هوش مصنوعی: هر روز که خورشید طلوع میکند، شعلهای از نور و زندگی نمایان میشود و این در حالی است که در گوشهای از دل، عشق و غم وجود دارد.
نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت
باری ز چاوشان بخورم تازیانهای
هوش مصنوعی: اگر یک بار تو را ببینم، با نگاه به چهرهات طوری مجذوب میشوم که گویی از عذاب و زخمهای عشق به من ضربهای میخورد.
از دوستی تو به سر کوی تو نماند
ناشسته ز آب دیده من آستانهای
هوش مصنوعی: از دوستیات، دیگر در کوی تو چیزی نمانده و آستانه در خانهات، از اشکهای من خیس و ناتمام است.
افتاده راه من به دل و گنج معرفت
گشت از خیال سیمبران دردخانهای
هوش مصنوعی: در مسیر زندگیام، قلب من به معرفت و دانش دست یافت و این آگاهی از تصورات و چارچوبهای فریبنده بیرون آمد.
سوز درون کز او جگر من کباب شد
بیرون جهد ز هر ته مویی زبانهای
هوش مصنوعی: سوزش درون من باعث شد که دل و جگرم بسوزد. از هر گوشهای که میتوانم، شعلهای به چشم میزند.
مردن به کوی تو هوسم میکند، ولی
یابم اگر چو دیدن رویت بهانهای
هوش مصنوعی: مردن در کوی تو را آرزو دارم، اما اگر بتوانم بهانهای برای دیدن چهرهات پیدا کنم، خیلی خوشحالتر میشوم.
بیداریام بکشت که هرروز ازین خمار
باشیم گه خراب چو مست شبانهای
هوش مصنوعی: بیداری من باعث شده که هر روز در این حالت خمار و بیحال باشم، گویی که شبها مانند یک شرابیزده در حالت سرمستی به سر میبرم.
خوابم نماند بو که رسد خواب آخرم
آغاز کن ز لازمه من فسانهای
هوش مصنوعی: خوابم نمیآید و احساس میکنم که خواب آخرم نزدیک است. بنابراین، ای محبوب، داستانی درباره من بفرما تا این لحظات را باز کنم.
خسرو مرو به باغ که از ناله تو دی
مرغان نخوردهاند به گلنار دانهای
هوش مصنوعی: ای خسرو، به باغ نرو، چون پرندگان به خاطر ناله و سیاهدلی تو، دیگر دانهای در گلنار نخوردهاند.