شمارهٔ ۱۷۷۲
شهریست معمور و در او از هر طرف مهپارهای
مسکین دلم صدپاره و در دست هر مه پارهای
اشکال هرکس را ببین کاندر میان آن همه
دارد هوای کشتنم ناوکزنی خونخوارهای
هرکس که با او میکند دعوی ز حسن و دلبری
باید ز سروش قامتی، وز برگ گل رخسارهای
زین سان که ماه عارضش شد آفتاب دیگران
هرگز به بخت ما نشد طالع چنین سیارهای
صد چاک گشته سینهام از کاو کاو عشق تو
مسکین دل ریشم در او چون طفل در گهوارهای
چون وعده وصلی دهد، رخ پوشد و پنهان شود
جز جانسپاری چون کند خسرو به هر نظارهای
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شهریست معمور و در او از هر طرف مهپارهای
مسکین دلم صدپاره و در دست هر مه پارهای
هوش مصنوعی: شهر پررونقی است و در هر گوشهاش دختری زیبا و بیگناه وجود دارد. دل من شکسته و در دستان هر یک از این دختران، تکههایی از قلبم است.
اشکال هرکس را ببین کاندر میان آن همه
دارد هوای کشتنم ناوکزنی خونخوارهای
هوش مصنوعی: هر کس را که ببینی، متوجه میشوی که در دل او تمایل به نابودی من وجود دارد، مانند تیراندازی که با هوس و جنون میخواهد به هدفش آسیب بزند.
هرکس که با او میکند دعوی ز حسن و دلبری
باید ز سروش قامتی، وز برگ گل رخسارهای
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و دلربایی ادعا میکند، باید از زیبایی و خوشحالی الهام گرفته باشد و چهرهاش باید مانند گل باشد.
زین سان که ماه عارضش شد آفتاب دیگران
هرگز به بخت ما نشد طالع چنین سیارهای
هوش مصنوعی: اینگونه که چهرهاش چون آفتاب درخشان است، هیچکس دیگری نمیتواند شانس و بخت ما را مانند این ستارهی بینظیر روشن کند.
صد چاک گشته سینهام از کاو کاو عشق تو
مسکین دل ریشم در او چون طفل در گهوارهای
هوش مصنوعی: سینهام به خاطر عشق تو به شدت مجروح شده و دلم که به مانند یک طفل در گهواره است، در این حالت رنج و اندوه به سر میبرد.
چون وعده وصلی دهد، رخ پوشد و پنهان شود
جز جانسپاری چون کند خسرو به هر نظارهای
هوش مصنوعی: وقتی وعده وصال را میدهد، خود را میپوشاند و پنهان میشود. جز در حالای که جان خود را تقدیم کند، خسرو به هر نظری نگاه میکند.