شمارهٔ ۱۷۵۴
چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده
ربوده جان ز من و کالبد رها کرده
پناه سوزش بیچارگان شده زلفت
که در کناره خورشید تکیه جا کرده
کلاه تو که شده کج ز باد رعنایی
هزار پیرهن عاشقان قبا کرده
به یک خدنگ که بگشاد نرگس مستت
دلم ز سینه و جانم ز تن رها کرده
تو هیچگاه ندیدی مرا به چشم نکو
منت نهان ز پی چشم بد دعا کرده
خیالت آمده هر دم به پرسش دل من
دوید اشک منش پیش، مرحبا کرده
سپیده دم تو به خواب و مرا بکشته ز رشک
مراغه ها که به گرد رخت صبا کرده
چو شکر دیدن رویت ندیده ام هجران
به نانمودن رویت مرا سزا کرده
عقوبتی که به شبهای هجر دید دلم
ستارگان را بر خویشتن گوا کرده
خیال تو که ازو غرق خون شدم هر چند
میان خون دل خسرو آشنا کرده
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده
ربوده جان ز من و کالبد رها کرده
هوش مصنوعی: وقتی نسیم بهاری بوی موی تو را با خود همراه میآورد، جانم را از من میگیرد و بدنم را رها میکند.
پناه سوزش بیچارگان شده زلفت
که در کناره خورشید تکیه جا کرده
هوش مصنوعی: زلفت به پناهگاه کسانی تبدیل شده که در رنج و داغ هستند، زیرا در کنار تابش آفتاب سایهای پیدا کردهای.
کلاه تو که شده کج ز باد رعنایی
هزار پیرهن عاشقان قبا کرده
هوش مصنوعی: کلاهی که بر سرت هست، به خاطر وزش نسیم زیبایی به سمت یک طرف مایل شده است و این موضوع باعث شده که هزاران عاشق برای تو لباسهای زیبا و مختلفی بپوشند.
به یک خدنگ که بگشاد نرگس مستت
دلم ز سینه و جانم ز تن رها کرده
هوش مصنوعی: به خاطر یک نگاه جذاب و هوسانگیز تو، قلب من از سینهام خارج شد و جانم از تنم جدا گشت.
تو هیچگاه ندیدی مرا به چشم نکو
منت نهان ز پی چشم بد دعا کرده
هوش مصنوعی: تو هیچوقت مرا با نگاه خوب و محبتآمیزت ندیدی، همیشه از ترس چشم زخم دعا کردهای.
خیالت آمده هر دم به پرسش دل من
دوید اشک منش پیش، مرحبا کرده
هوش مصنوعی: هر لحظه خیال تو به سراغ دل من میآید و اشک من در جواب به آن، از شادی و شگفتی خوشحالی میکند.
سپیده دم تو به خواب و مرا بکشته ز رشک
مراغه ها که به گرد رخت صبا کرده
هوش مصنوعی: در سپیده دم، تو همچنان در خواب هستی و من به خاطر حسرت مراغهها دلم به درد آمده، چرا که نسیم صبحگاهی دور تو در حال چرخش است.
چو شکر دیدن رویت ندیده ام هجران
به نانمودن رویت مرا سزا کرده
هوش مصنوعی: به مانند شکر، که شیرینی و زیبایی خاصی دارد، من همچنین هیچگونه حسرت و دلتنگی از دوری تو ندارم، زیرا دیدن چهرهات برای من بهترین پاداش و سزا است.
عقوبتی که به شبهای هجر دید دلم
ستارگان را بر خویشتن گوا کرده
هوش مصنوعی: دل من در شبهای دوری، عذاب و رنج زیادی را تجربه کرد و به همین خاطر، ستارهها را به عنوان شاهد بر درد و غصههای خود برگزیده است.
خیال تو که ازو غرق خون شدم هر چند
میان خون دل خسرو آشنا کرده
هوش مصنوعی: تصویر تو در ذهن من آنقدر شدید است که حتی با وجود اینکه به خاطر عشق و دلتنگی در عذاب هستم، اما این حالتم را به یاد تو میآورم.