گنجور

شمارهٔ ۱۷۵۱

به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی راه
وگر ز عقل گذشتی، بگوی بسم الله
هزار بار به گوش دلم رسید از غیب
که عشوه راهنمایست و عقل مانع راه
وگر به سلسله عشق مبتلا شده ای
برو به میکده وز پیر دیر همت خواه
به یک پیاله رهاند ز بند عقل ترا
من آزموده ام ار نشنوی، مرا چه گناه
بیا به مجلس رندان و بر کف ساقی
قران چشمه خورشید بین به یک شبه ماه
مجو مجو قدح باده در جهان، خسرو
که آب بوالهوسان ریخت حب منصب و چاه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی راه
وگر ز عقل گذشتی، بگوی بسم الله
هوش مصنوعی: به محله‌ی عقل نرو، اگر با ناز و بروز به سمت آن می‌روی و اگر از عقل عبور کردی، بگو: بسم‌الله.
هزار بار به گوش دلم رسید از غیب
که عشوه راهنمایست و عقل مانع راه
هوش مصنوعی: هزار بار پیام‌های پنهانی به قلب من رسید که زیبایی و جاذبه راه را نشان می‌دهد، اما عقل و خرد مانع از آن می‌شوند.
وگر به سلسله عشق مبتلا شده ای
برو به میکده وز پیر دیر همت خواه
هوش مصنوعی: اگر به عشق گرفتار شده‌ای، به میکده برو و از پیر آنجا یاری بخواه.
به یک پیاله رهاند ز بند عقل ترا
من آزموده ام ار نشنوی، مرا چه گناه
هوش مصنوعی: با یک پیاله شراب، تو را از قید و بندهای عقل آزاد می‌کنم. من از قبل امتحان کرده‌ام و اگر تو این را نپرسی، چه تقصیری بر من است؟
بیا به مجلس رندان و بر کف ساقی
قران چشمه خورشید بین به یک شبه ماه
هوش مصنوعی: به جمع رندان برو و بر دستان ساقی، روشنایی خورشید را ببین که در یک شب مانند ماه می‌درخشد.
مجو مجو قدح باده در جهان، خسرو
که آب بوالهوسان ریخت حب منصب و چاه
هوش مصنوعی: نکند در دنیا به دنبال جام باده باشی، ای شاه! زیرا آنکه به زندگی خود طمع ورزید، عشق مقام و منصب او را به چاهی کشید.