شمارهٔ ۱۷۴۱
ای از گل تو ما را در دیده خار مانده
وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده
تا نقش تو زمانه در پیرهن کشیده
در کارگاه گردون مه نیم کار مانده
تا بو که چون تو ماهی بینم به طالع خود
هر ب به گریه چشمم اندر شمار مانده
بس دل که هست هر دم از ناردان لعلت
در پرده قطره قطره همچون انار مانده
تو رفتی و دل من دنبال کرده چشمت
مگذار دوستان را دل پر غبار مانده
بی تو درون جانم زارست، چون کنم من
بیرون چو می نیاید، این جان زار مانده
رحمی کز انتظارت دو چشم چار کردم
وز گریه هست صد جو در هر چهار مانده
دستم بگیر، یارا، یاری بکن که هستم
در محنت جدایی دستی ز کار مانده
تن موی گشت، گه گه زان می کنم عزیزش
کز زلف تست ما را این یادگار مانده
عمرم که رفت بی تو اندر حساب ناید
وامی ست بهر خسرو بر روزگار مانده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از گل تو ما را در دیده خار مانده
وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده
هوش مصنوعی: ای گل بینظیر، تو باعث شدهای که ما در دلمان احساس ناکامی کنیم و از چشمان زیبا و ناز تو، جانم در عذابی عمیق به سر میبرد.
تا نقش تو زمانه در پیرهن کشیده
در کارگاه گردون مه نیم کار مانده
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر تو بر روی دنیای پیر و کهنه نقش بسته است، در کارگاه آفرینش جهان هنوز کاری ناتمام باقی مانده است.
تا بو که چون تو ماهی بینم به طالع خود
هر ب به گریه چشمم اندر شمار مانده
هوش مصنوعی: هر بار که تو را میبینم، به خاطر زیباییات چشمانم پر از اشک میشود و این اشکها برای من به مانند یک حسابی که در دستم مانده، شمارش میشوند.
بس دل که هست هر دم از ناردان لعلت
در پرده قطره قطره همچون انار مانده
هوش مصنوعی: دلهای زیادی هستند که هر لحظه به خاطر زیبایی و جذابیت تو، مانند دانههای انار، به آرامی و به صورت قطرهقطره در انتظار هستند.
تو رفتی و دل من دنبال کرده چشمت
مگذار دوستان را دل پر غبار مانده
هوش مصنوعی: تو رفتی و دل من همچنان به یاد چشمانت است، نگذار دوستانم را که دلشان پر از غبار و غم است، فراموش کنند.
بی تو درون جانم زارست، چون کنم من
بیرون چو می نیاید، این جان زار مانده
هوش مصنوعی: بدون تو درون وجودم در حال نابودی است، چگونه میتوانم بیرون بروم در حالی که جانم مثل نی که نمینوازد، همچنان در عذاب است.
رحمی کز انتظارت دو چشم چار کردم
وز گریه هست صد جو در هر چهار مانده
هوش مصنوعی: من در انتظار تو چشمانم را چهار برابر باز کردم و از شدت گریه چشمانم پر از اشک شده و در هر گوشه مانده است.
دستم بگیر، یارا، یاری بکن که هستم
در محنت جدایی دستی ز کار مانده
هوش مصنوعی: دستم را بگیر، دوست، به من کمک کن، زیرا در این درد و رنج جدایی، از همهچیز بینصیب و درماندهام.
تن موی گشت، گه گه زان می کنم عزیزش
کز زلف تست ما را این یادگار مانده
هوش مصنوعی: هر بار که موهایش را نازک و زیبا میبیند، به یاد او میافتد و احساس میکند که این زلفهای او یادگاری از عشق و زیبایی اوست.
عمرم که رفت بی تو اندر حساب ناید
وامی ست بهر خسرو بر روزگار مانده
هوش مصنوعی: زندگیام بدون تو محسوب نمیشود و گویی بدهیای است که برای یک پادشاه بر جا مانده است.